پادشاه من ♡
پادشاه من ♡
p.t ⁶
ا.ت : 😳 ت تو چت شده کوک
کوک : هیچی فقط دارم این بحث قدیمی رو تمام میکنم
ا.ت : ولی من نمیتونم چ
کوک آمد و لباش رو روی لبام گذاشت احساس آرامش ترس استرس شادی وغم باهم ترکیب بود توی دلم ولی با این کار کوک تمام اینا به آرامش تبدیل شد همراهیش میکردم جوری لب هامو میبوسید ک احساس میکردم لبام الان کنده میشه بعد از چند مین ازم فاصله گرفت جفتمون نفس نفس میزدیم ک کوک گفت
کوک : قول میدم همیشه ازت محافظت کنم نمیزارم دیگه اونا بت زور بگن فقط بمون قبوله
ا.ت : قبوله
.....لایک ♡ کامنت @ یادتون نره ممنون ♡
p.t ⁶
ا.ت : 😳 ت تو چت شده کوک
کوک : هیچی فقط دارم این بحث قدیمی رو تمام میکنم
ا.ت : ولی من نمیتونم چ
کوک آمد و لباش رو روی لبام گذاشت احساس آرامش ترس استرس شادی وغم باهم ترکیب بود توی دلم ولی با این کار کوک تمام اینا به آرامش تبدیل شد همراهیش میکردم جوری لب هامو میبوسید ک احساس میکردم لبام الان کنده میشه بعد از چند مین ازم فاصله گرفت جفتمون نفس نفس میزدیم ک کوک گفت
کوک : قول میدم همیشه ازت محافظت کنم نمیزارم دیگه اونا بت زور بگن فقط بمون قبوله
ا.ت : قبوله
.....لایک ♡ کامنت @ یادتون نره ممنون ♡
۴.۴k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.