جرقه عشق پارت ۲۳
از زبون خودم
حالم خوب بود وقتی قرصو خوردم بهتر شدم کوک:ببینم آیزارمر داری من:عاااا حالا یه روز قرصامو فراموش کردم قهر میکنما کوک:خیله خوب خیله خوب قهر نکن از این به بعد اگه قرصات یادت بره خودم خفت میکنم 😐 من:😝 کوک:ایی دختره پرررو بعد اومد کنارم خوابید نشست رو دستی که نباید میشست صدا جیغم رفت بالا کوک:واییی سوفیا من:نشستی رو دستم آی کوک:ببخشید عشقم ببخشید من:نگاه کن کجا میشینی کوک:ببخشید هواسم نبود ندیدم من:خیله خوب عب نداره کوک:چی عب نداره اگه بدتر بشه چی من:آیی کوک:درد میکنه من:آره کوک:ببخشید من:عب نداره بیا بخواب کوک:صبر کن پمادو بیارم بزنم دردش زیاد نشه من:باشه رفت پمادو آورد باند دستمو باز کرد من:یواش یواش کوک:خیله خوب دستمو پماد زد و بعد بست سرش پایین بعد آورد که پاشدم و رفتم لبامو گذاشتم رو لباش و لباشو مک زدم بعد جدا شدم یه دفع اومد از اونور خوابید کنارم بعد لباشو گذاشت رو لبام و لبامو مک میزد و میخورد کوک:عشقم خودت میدونی وقتی تو این حالی من خیلی نگرانت میشم من:میدونم بعد دستشو گذاشت رو صورتم و بوسیدنسو ادامه داد و با کم آوردن نفس از هم جدا شدیم کوک:عاشقتم دستشو رو صورتم میکشید بعد خوابید کنارم کوک:پیشی من من:من پیشم کوک:آره من:پس توهم خرگوشی کوک:خرگوش من فقط خرگوشه یکیم من:کی(معلومه گائولش😏😂) کوک:سوفیام(عههه☹ نشستم به در نگاه میکنم دری که آه میکشد آهههههه☺💔😂😂😂😂)
من خرگوشه سوفیای خودمم که جلو رومه😍 من:😍 کوک:عااااا فردا پنج شنبس 😁 پس میتونم پیش عشقم باشم بعد افتاد روم و سرشو گذاشت کنارم بعد گونمو بوسید من:علاقه خواصی به گونم داری کوک:خیلی خوشگله برق میزنه انگار شیشس (واو😐😂😂) بوسش میکنی اکلیل میزنه بیرون اونم قرمز😍 دیگه خوابمون برد
چهار ماه بعد
همینجوری زندگیمون بهتر میشد و دیگه قرار بود مامان باباهامون برگردن و ما از هم جدا شیم دانشگاهم دیگه آخرش بود گوشیم زنگ خورد مامانم بود من:الو مامان خوبی برگشتین آهان تو راهین میاین دنبالم خیله خوب خداحافظ رفتم پیش جونگ کوک دیدم ناراحته من:جونگ کوک خوبی بعد اومد بغلم کرد کوک:کاش نمیرفتی کاش پیشم میموندی من:من خودمم ناراحتم کوک:ولی بهت نمیخوره انگار خوشحالی من:نه عشقم اصلا خوشحال نیستم کوک:سوفیا من چجوری دوریتو تحمل کنم من:تحمل کن بلخره یه روز میتونیم باهم باشیم کوک:کی چند سال دیگه من:کی گفته چند سال دیگه پس گوشی برای چی داریم بعد چند دقیقه زنگ در و زدن بعد پاشدیم کوک:سوفیا من:جونگ کوک بعد هردومون گریه کردیم جونگ کوک سفت فشارم میداد کوک:از الان دلم برات تنگ میشه عشقم من:منم دلم برات تنگ میشه بعد اشکامونو پاک کردیم دستامون تو دستا هم بود من:دیگه باید برم کوک:سوفیا من:میبینمت جونگ کوک
حالم خوب بود وقتی قرصو خوردم بهتر شدم کوک:ببینم آیزارمر داری من:عاااا حالا یه روز قرصامو فراموش کردم قهر میکنما کوک:خیله خوب خیله خوب قهر نکن از این به بعد اگه قرصات یادت بره خودم خفت میکنم 😐 من:😝 کوک:ایی دختره پرررو بعد اومد کنارم خوابید نشست رو دستی که نباید میشست صدا جیغم رفت بالا کوک:واییی سوفیا من:نشستی رو دستم آی کوک:ببخشید عشقم ببخشید من:نگاه کن کجا میشینی کوک:ببخشید هواسم نبود ندیدم من:خیله خوب عب نداره کوک:چی عب نداره اگه بدتر بشه چی من:آیی کوک:درد میکنه من:آره کوک:ببخشید من:عب نداره بیا بخواب کوک:صبر کن پمادو بیارم بزنم دردش زیاد نشه من:باشه رفت پمادو آورد باند دستمو باز کرد من:یواش یواش کوک:خیله خوب دستمو پماد زد و بعد بست سرش پایین بعد آورد که پاشدم و رفتم لبامو گذاشتم رو لباش و لباشو مک زدم بعد جدا شدم یه دفع اومد از اونور خوابید کنارم بعد لباشو گذاشت رو لبام و لبامو مک میزد و میخورد کوک:عشقم خودت میدونی وقتی تو این حالی من خیلی نگرانت میشم من:میدونم بعد دستشو گذاشت رو صورتم و بوسیدنسو ادامه داد و با کم آوردن نفس از هم جدا شدیم کوک:عاشقتم دستشو رو صورتم میکشید بعد خوابید کنارم کوک:پیشی من من:من پیشم کوک:آره من:پس توهم خرگوشی کوک:خرگوش من فقط خرگوشه یکیم من:کی(معلومه گائولش😏😂) کوک:سوفیام(عههه☹ نشستم به در نگاه میکنم دری که آه میکشد آهههههه☺💔😂😂😂😂)
من خرگوشه سوفیای خودمم که جلو رومه😍 من:😍 کوک:عااااا فردا پنج شنبس 😁 پس میتونم پیش عشقم باشم بعد افتاد روم و سرشو گذاشت کنارم بعد گونمو بوسید من:علاقه خواصی به گونم داری کوک:خیلی خوشگله برق میزنه انگار شیشس (واو😐😂😂) بوسش میکنی اکلیل میزنه بیرون اونم قرمز😍 دیگه خوابمون برد
چهار ماه بعد
همینجوری زندگیمون بهتر میشد و دیگه قرار بود مامان باباهامون برگردن و ما از هم جدا شیم دانشگاهم دیگه آخرش بود گوشیم زنگ خورد مامانم بود من:الو مامان خوبی برگشتین آهان تو راهین میاین دنبالم خیله خوب خداحافظ رفتم پیش جونگ کوک دیدم ناراحته من:جونگ کوک خوبی بعد اومد بغلم کرد کوک:کاش نمیرفتی کاش پیشم میموندی من:من خودمم ناراحتم کوک:ولی بهت نمیخوره انگار خوشحالی من:نه عشقم اصلا خوشحال نیستم کوک:سوفیا من چجوری دوریتو تحمل کنم من:تحمل کن بلخره یه روز میتونیم باهم باشیم کوک:کی چند سال دیگه من:کی گفته چند سال دیگه پس گوشی برای چی داریم بعد چند دقیقه زنگ در و زدن بعد پاشدیم کوک:سوفیا من:جونگ کوک بعد هردومون گریه کردیم جونگ کوک سفت فشارم میداد کوک:از الان دلم برات تنگ میشه عشقم من:منم دلم برات تنگ میشه بعد اشکامونو پاک کردیم دستامون تو دستا هم بود من:دیگه باید برم کوک:سوفیا من:میبینمت جونگ کوک
۱۳.۲k
۰۳ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.