تسکین حال بد من!
تسکین حال بد من!
مسکن آرامش!
این کدام بهانه است؟!
این کدام تو؟!
دورتر از من، دیده ای؟!
خدایا!
نزدیکتر می ایستی؟!
دست هایت را، به انگشت هایم
گره می زنی؟!
می شود، نوازشم کنی؟!
حالِ چشمانم، خوب نیست!
قلبم، نمی داند چه قدر عاشق است!
خدایا!
می شود آیه ای تلاوت کنی؟!
دلم، گیر نداشتنت شده!
می شود بغلم کنی؟!
شانه هایت را، کم دارم!
جهانم، امن از نبودن است!
می شود ، سرم را
روی تپش هایِ منظّمِ آوایِ مهربانیِ
نبضِ جهانت،
تکیه گاه ابدی، بگذاری؟!
خدایا!
می شود بگویم؟!
کوتاه است، دستم کوتاه ...
من که نطلبیده، مرادت می شوم
اندوه می شوم ...
نیست می شوم ...
خدایا!
اندکی، عشق بیاور!
من هنوز هم،
" أیَاکَ نَعْبُدْ " نمی دانم!
أیَاکَ نَسْتَعینم باش ...
هنوز هم، مغضوبم!
اَلرَّحْمانم باش
این درد ها، که کم نیست!
من فکر می کنم، تو بزرگی ...
می دانی
ندیده ام تو را
عشق که دور نیست!
تمامش، مال توست
حال تو ...
نگاه تو ...
مثل من
مال تو ...
من که چیزی ندارم!
دارایی ام می شوی؟!
از همه جا رانده شده ام!
چشمم می شوی؟!
دستانم خالی ست ...
عظیم تر از هر چه لطف
ارزانی ام می کنی؟!
من آواز نمی دانم!
شعر نمی دانم!
برایم، کلمه باش!
نامت، روی قلبم
سنگ فرش می شود، ماندگار ...
هیچ کس،
تو را، از من نمی گیرد
بیا ... منتظرم ...
یک قدم من، ده قدم تو ...
مسکن آرامش!
این کدام بهانه است؟!
این کدام تو؟!
دورتر از من، دیده ای؟!
خدایا!
نزدیکتر می ایستی؟!
دست هایت را، به انگشت هایم
گره می زنی؟!
می شود، نوازشم کنی؟!
حالِ چشمانم، خوب نیست!
قلبم، نمی داند چه قدر عاشق است!
خدایا!
می شود آیه ای تلاوت کنی؟!
دلم، گیر نداشتنت شده!
می شود بغلم کنی؟!
شانه هایت را، کم دارم!
جهانم، امن از نبودن است!
می شود ، سرم را
روی تپش هایِ منظّمِ آوایِ مهربانیِ
نبضِ جهانت،
تکیه گاه ابدی، بگذاری؟!
خدایا!
می شود بگویم؟!
کوتاه است، دستم کوتاه ...
من که نطلبیده، مرادت می شوم
اندوه می شوم ...
نیست می شوم ...
خدایا!
اندکی، عشق بیاور!
من هنوز هم،
" أیَاکَ نَعْبُدْ " نمی دانم!
أیَاکَ نَسْتَعینم باش ...
هنوز هم، مغضوبم!
اَلرَّحْمانم باش
این درد ها، که کم نیست!
من فکر می کنم، تو بزرگی ...
می دانی
ندیده ام تو را
عشق که دور نیست!
تمامش، مال توست
حال تو ...
نگاه تو ...
مثل من
مال تو ...
من که چیزی ندارم!
دارایی ام می شوی؟!
از همه جا رانده شده ام!
چشمم می شوی؟!
دستانم خالی ست ...
عظیم تر از هر چه لطف
ارزانی ام می کنی؟!
من آواز نمی دانم!
شعر نمی دانم!
برایم، کلمه باش!
نامت، روی قلبم
سنگ فرش می شود، ماندگار ...
هیچ کس،
تو را، از من نمی گیرد
بیا ... منتظرم ...
یک قدم من، ده قدم تو ...
۸.۰k
۱۷ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.