p4
*ات*
از پله پایین اومدیم..چی؟!!..خانواده جانگ؟
کوک : اوم..بانو کیم شما از مهمان با خبر بودین؟
ات : نه..نگران نباش.
همه سر میز غذا خوری نشسته بودن..همه بلند شدن..
ات : بفرمایین..از دیدنتون خوشحال شدم اقای جانگ..
هوسوک : باعث افتخارمه شمارو ملاقات میکنم بانو کیم...امیدوارم که حالتون خوب باشه
ات : *لبخند* هر روز بهتر از دیروز
پدر هوسوک : چه احوال پرسی زیبایی بین فرزندانمون رد و بدل شد.
تهیونگ با خودش : منم این وسط هویجم حتما (눈‸눈)
خدمتکارا شروع کردن به پذیرایی غذا...مثل همیشه جین با یه غذای متفاوت اومد سمتم..
مشروب رو کنار گزاشت و لیوان شیر گرمی جایگزینش کرد..و غذایی که با بهترین شکل تزیین شده رو جلوم گزاشت
جین : اول شیرتونو میل کنین بانوی من...
تا خواستم حرفی بزنم جونگ کوک ظرف غذام با لیوان شیر رو کوبید به دیوار...اصن انتضار همچین صحنه ای رو نداشتم...
جین :*بغض*..این غذا با عشق مخصوص بانو کیم درست شده.
کوک : غذا متفاوت..نوشیدنی متفاوت..معلوم نیس که میخواستی به بانو کیم اسیب بزنی؟!..
جین : محاله...
کوک : باید مجازات بشی! خیانتکار
سیلی محکم به صورت جونگ کوک زدم...
ات : کافیه!..چطور جرعت میکنی به اشپزم که 12 سال تمام برام غذا تهیه میکرد بگی خیانت کار...
کوک :....
ات : این مورد پسند بانو کیم نیس! *داد*...نه به احترام گزاشتن به اشپز..نه به نابودی اموال خدمتکارا
کوک : مجازاتمو قبول میکنم...بانو کیم.
سمت جین برگشتم...
ات : منتظر غذای خوشمزت هستم...
جین : خوشحالم که بهم اعتماد میکنید بانوی من*لبخند*
ات :*لبخند*
تعظیم کوتاهی به خانواده جانگ کردم
ات : از رفتارم بشدت عذر خواهی میکنم..با اجازه من مرخص میشم.
تهیونگ : بشین.
ات : میخواستی دستور بدی قبول میکردی امپراطور بشی
تهیونگ : میکشمت(눈‸눈)
کوک : این حرف لایق بانو کیم نیس
ات : شما برین تو اتاقم تا یکم دیگه به خدمتت میرسم
کوک : کجا تشریف میبرین بانو کیم باید...
ات : باید نداریم! برو!
کوک : چ..چشم..
از پله پایین اومدیم..چی؟!!..خانواده جانگ؟
کوک : اوم..بانو کیم شما از مهمان با خبر بودین؟
ات : نه..نگران نباش.
همه سر میز غذا خوری نشسته بودن..همه بلند شدن..
ات : بفرمایین..از دیدنتون خوشحال شدم اقای جانگ..
هوسوک : باعث افتخارمه شمارو ملاقات میکنم بانو کیم...امیدوارم که حالتون خوب باشه
ات : *لبخند* هر روز بهتر از دیروز
پدر هوسوک : چه احوال پرسی زیبایی بین فرزندانمون رد و بدل شد.
تهیونگ با خودش : منم این وسط هویجم حتما (눈‸눈)
خدمتکارا شروع کردن به پذیرایی غذا...مثل همیشه جین با یه غذای متفاوت اومد سمتم..
مشروب رو کنار گزاشت و لیوان شیر گرمی جایگزینش کرد..و غذایی که با بهترین شکل تزیین شده رو جلوم گزاشت
جین : اول شیرتونو میل کنین بانوی من...
تا خواستم حرفی بزنم جونگ کوک ظرف غذام با لیوان شیر رو کوبید به دیوار...اصن انتضار همچین صحنه ای رو نداشتم...
جین :*بغض*..این غذا با عشق مخصوص بانو کیم درست شده.
کوک : غذا متفاوت..نوشیدنی متفاوت..معلوم نیس که میخواستی به بانو کیم اسیب بزنی؟!..
جین : محاله...
کوک : باید مجازات بشی! خیانتکار
سیلی محکم به صورت جونگ کوک زدم...
ات : کافیه!..چطور جرعت میکنی به اشپزم که 12 سال تمام برام غذا تهیه میکرد بگی خیانت کار...
کوک :....
ات : این مورد پسند بانو کیم نیس! *داد*...نه به احترام گزاشتن به اشپز..نه به نابودی اموال خدمتکارا
کوک : مجازاتمو قبول میکنم...بانو کیم.
سمت جین برگشتم...
ات : منتظر غذای خوشمزت هستم...
جین : خوشحالم که بهم اعتماد میکنید بانوی من*لبخند*
ات :*لبخند*
تعظیم کوتاهی به خانواده جانگ کردم
ات : از رفتارم بشدت عذر خواهی میکنم..با اجازه من مرخص میشم.
تهیونگ : بشین.
ات : میخواستی دستور بدی قبول میکردی امپراطور بشی
تهیونگ : میکشمت(눈‸눈)
کوک : این حرف لایق بانو کیم نیس
ات : شما برین تو اتاقم تا یکم دیگه به خدمتت میرسم
کوک : کجا تشریف میبرین بانو کیم باید...
ات : باید نداریم! برو!
کوک : چ..چشم..
۸۰.۶k
۲۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.