باز چشمی
باز چشمی
که وضو ساخته از چشمه ی اشک
بی وضو هیچ زمان
دست نگاهم به جمال تو نخورد
تو مرا آیه ی عشقی
که شبی چون شب قدر
بر دل تشنه ی من
با سلامی .......
تا مطلع فجرباریدی
آه....ای کاش
شب قدر وصال من و تو
یلدا بود
نه به کوتاهی افتادن شبنم
ز نگاه گل سرخ
باز قلبی که وضو ساخته از چشمه ی خون
بی وضو هیچ زمان لمس نکرد
دست لرزنده ی قلبم
دشنه ی تشنه ی اندیشه ی هجران تو را
من همان دم که وضو ساختم از چشمه ی عشق
معتکف در حرم دل شده ام ، شب همه شب
و به احیای خیالت
همه عمر
به امید شب قدر بیدارم
-----------------------------
محمد فروغی
که وضو ساخته از چشمه ی اشک
بی وضو هیچ زمان
دست نگاهم به جمال تو نخورد
تو مرا آیه ی عشقی
که شبی چون شب قدر
بر دل تشنه ی من
با سلامی .......
تا مطلع فجرباریدی
آه....ای کاش
شب قدر وصال من و تو
یلدا بود
نه به کوتاهی افتادن شبنم
ز نگاه گل سرخ
باز قلبی که وضو ساخته از چشمه ی خون
بی وضو هیچ زمان لمس نکرد
دست لرزنده ی قلبم
دشنه ی تشنه ی اندیشه ی هجران تو را
من همان دم که وضو ساختم از چشمه ی عشق
معتکف در حرم دل شده ام ، شب همه شب
و به احیای خیالت
همه عمر
به امید شب قدر بیدارم
-----------------------------
محمد فروغی
۱.۴k
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.