با توام زیبـاےِ لعنتے ..
با توام زیبـاےِ لعنتے ..
لـطفا وقتی با منے،همـان پیراهـنِ چهارخانه ے آبی ات را بپـوش .. آستین هایش را تا ڪن .. همان دستبندے که خودم برایت خریده بودم را در دستت بینداز .. همان عطرے که من برایَت خریـده بودم را در عطر خود غرق ڪن ..
با من که هستے،مثل مـن بآش ..
بگذار صداے بودنمـان بپیچَـد در گوشِ زمان .. و بگذار همہ بـداننـد من مالکِ توام و تو .. و تو آن زیباےِ لعنتے اے هستے که فـقط مـال منـے .. نمیگذارم دست احدے جز من،به تو بـرسـد .. قـول مـیدهـم ..
#زینب_صفوی
لـطفا وقتی با منے،همـان پیراهـنِ چهارخانه ے آبی ات را بپـوش .. آستین هایش را تا ڪن .. همان دستبندے که خودم برایت خریده بودم را در دستت بینداز .. همان عطرے که من برایَت خریـده بودم را در عطر خود غرق ڪن ..
با من که هستے،مثل مـن بآش ..
بگذار صداے بودنمـان بپیچَـد در گوشِ زمان .. و بگذار همہ بـداننـد من مالکِ توام و تو .. و تو آن زیباےِ لعنتے اے هستے که فـقط مـال منـے .. نمیگذارم دست احدے جز من،به تو بـرسـد .. قـول مـیدهـم ..
#زینب_صفوی
۴۵۰
۲۲ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.