دستت را که در دستـش دیدم،دیگر چیزی نـدیدم .. فقط لحظه اے
دستت را که در دستـش دیدم،دیگر چیزی نـدیدم .. فقط لحظه اے حس ڪردم چیزی حس نمےڪنم .. سرگیجہ ےِ حاکے از دیدنِ او در کنار تو،زندگے ام را به گنـد ڪشانـد ..
همین را مے خواستے ..؟خیالَت راحت شـد؟..
آهای غریـبہ ے آشنـا .. مگر مے شود خاطراتمـان فراموشَت شود ..؟ مگـر مے شود یادت رفته باشد،آن زمآن هایے کہ برآیم شعر مےخواندے و در خیابان هاے پاییزے قدم مے زدیم..؟
چقدر بے رحمـے ..
من بخشیـدَمت .. اما اگر به خدا بگـویم چه ڪردے با دلم،جهنمے ترین خوآهے شـد ..
#زینب_صفوی
همین را مے خواستے ..؟خیالَت راحت شـد؟..
آهای غریـبہ ے آشنـا .. مگر مے شود خاطراتمـان فراموشَت شود ..؟ مگـر مے شود یادت رفته باشد،آن زمآن هایے کہ برآیم شعر مےخواندے و در خیابان هاے پاییزے قدم مے زدیم..؟
چقدر بے رحمـے ..
من بخشیـدَمت .. اما اگر به خدا بگـویم چه ڪردے با دلم،جهنمے ترین خوآهے شـد ..
#زینب_صفوی
۵۰۳
۲۲ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.