دل خود چون به سر زلف تو دیدم گفتم

دلِ خود چون به سرِ زلفِ تو دیدم گفتم؛
ای خوش آن دم که پریشان به پریشان برسد...

‎‌‌‌‌‌‎
دیدگاه ها (۲۳)

چشمانِ تو را حرفے نیست...ڪَلہ ازسوزِ نڪَاهت دارم ...!

اَمر بِه •مَعروفَـــــم• نَکن...مَعروفِ مَن •چِشـــــمانِ• ت...

#زن ...میوه ی ممنوعه استمیدانی؟اما ...! از وسوسه ی یک سیب سر...

من از میان واژه های زلالدوستی را برگزیده‌امآن‌ جا کهبرف‌ های...

آنک چنان می‌رود ای عجب او جان کیستسخت روان می‌رود سرو خرامان...

آنک چنان می‌رود ای عجب او جان کیستسخت روان می‌رود سرو خرامان...

"تو" که از کوچه ی غمگین دلم میگذری!"تو" که از راز دلم با خبر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط