سلام
سلام
بی رحم ترین منجیِ دنیا
امروز داشتم با خودم فکر میکردم
هرچیزی در این دنیا پایانی دارد!
خنده،گریه
شادی،غم
نفرت،محبت.عمر!اما خب توازتمام قواعد دنیا مستثنایی!
برایِ عشق تو پایانی نیست
تو مرادر بندکشیده ای!
اگربخواهم به تو فکرنکنم بایداول خودم رافراموش کنم
بندبند وجود من توراستایش میکند،تورامیپرستد
درمقابل هرآدمی که قرارمیگیرم محال است باتومقایسه اش نکنم!وهمیشه این تویی که برنده این مقایسه ای!
والبته تمامی این مقایسه ها فقط برای این است که به دنیا ثابت کنم ازتوبهتروجود ندارد!
وگرنه تو نیازی به مقایسه شدن نداری.اگر بخواهم درباره عشقم بنویسم
شایدبه روی کاغذ اوردن احساسم به تو
قد یک عمر طول بکشد!
ومن خالق بلندترین رمان دنیا شوم
ومن بی تجربه تر ازانم که از پس توصیف این حسِ عجیب برآیم
گاهی دوستت دارم نمیتواند تمامی احساست را بیان کند!
گاهی دوستت دارم کم است
خیلی کم
دوست داشتنت یک حسی فراتر از تمام حس های دنیاست
انگار یک چیزی ست که هنوز دنیا موفق به تجربه کردنش نشده و من اولین نفری هستم که گرفتارش شدم!
تمام زندگی ام در دست توست و هم دوست دارم که از تو رها شوم و هم دوست دارم که بیشتر از گذشته خودم را درگیر تو کنم!مدام باخودم در مبارزه ام!
ازخودم نفرت پیدا کرده ام
احساس میکنم موجودی بی ارزش هستم که حتی لایق زندگی کردن نیست!
حتما همینطورهست وگرنه
تومردمهربان وحامی من
هیچوقت رهایم نمیکردی
هیچوقت نسبت به غمی که درچشمهایم خانه کرده بی تفاوت رفتار نمیکردی
هیچوقت مراپس نمیزدی
هیچوقت مرا تبعیدنمیکردی!
درذهن من
ازهمان روز اول تبدیل شدی به یک قهرمان!
قهرمانی که دنیایم وجودش را کم داشت برای ادامه دادن
برای امید به اینکه هنوز هم آدم های خوب وجود دارند!
هنوز هم دنیاآنقدر ها بد نیست!
توآمدی تا بار دیگر ایمان از دست رفته ام به من بازگردد!
که بعد از سالهای زیاد هرشب قبل از خواب از اعماق وجودم خدا را سپاسگذار باشم!
خدایی را که فراموش کرده بودم را وجود تو به من برگرداند!
ایزابل یک جمله معروف دارد که خیلی از ان استفاده میکند
میگوید آدم ها با یک اشتباه از چشمتان میفتند! مراقب اشتباه هایتان باشید!
هربار که این حرف را میزند مدتی طولانی به فکر فرو میروم!نه
این جمله کذب محض است!
تومرا رد کردی!
به من شک کردی
به من اعتماد نداشتی وحرفهایم را جدی نگرفتی!
تومرا باور نکردی!
چشمهایت را به روی چشمهای بی گناهم بستی!
دستم رارها کردی درحالیکه قول داده بودی هیچوقت اینکار را نمیکنی
مرااز خودت،خانه ات،شهرت،کشورت راندی
مرا مثل یک تکه زباله بی ارزش دور انداختی و انگار نه انگار روزی این گلورینای بی ارزش همسرت بوده!
تو همه این بلاها را سر من اوردی
اماازچشمهایم نیفتادی!
از چشمهایم ریشه کردی در قلبم
در مغزم در تمام سلول های بدنم
مثل یک بیماری لاعلاج شدی که نمیتوانم درمانت کنم هرکسی نمیتواندازچشم ادم بیفتد
من خودم از چشم خودم افتادم اما تورا با بند بند وجودم حفظ کردم!تو همان بیماری لاعلاجی که دوست دارم گرفتارش باشم
دوست دارم ازارم بدهد
درد بکشم اسیب ببینم
و سرانجام بخاطرش بمیرم!
تو همان بیماری لاعلاجِ محبوب منی
بی رحم ترین منجیِ دنیا
امروز داشتم با خودم فکر میکردم
هرچیزی در این دنیا پایانی دارد!
خنده،گریه
شادی،غم
نفرت،محبت.عمر!اما خب توازتمام قواعد دنیا مستثنایی!
برایِ عشق تو پایانی نیست
تو مرادر بندکشیده ای!
اگربخواهم به تو فکرنکنم بایداول خودم رافراموش کنم
بندبند وجود من توراستایش میکند،تورامیپرستد
درمقابل هرآدمی که قرارمیگیرم محال است باتومقایسه اش نکنم!وهمیشه این تویی که برنده این مقایسه ای!
والبته تمامی این مقایسه ها فقط برای این است که به دنیا ثابت کنم ازتوبهتروجود ندارد!
وگرنه تو نیازی به مقایسه شدن نداری.اگر بخواهم درباره عشقم بنویسم
شایدبه روی کاغذ اوردن احساسم به تو
قد یک عمر طول بکشد!
ومن خالق بلندترین رمان دنیا شوم
ومن بی تجربه تر ازانم که از پس توصیف این حسِ عجیب برآیم
گاهی دوستت دارم نمیتواند تمامی احساست را بیان کند!
گاهی دوستت دارم کم است
خیلی کم
دوست داشتنت یک حسی فراتر از تمام حس های دنیاست
انگار یک چیزی ست که هنوز دنیا موفق به تجربه کردنش نشده و من اولین نفری هستم که گرفتارش شدم!
تمام زندگی ام در دست توست و هم دوست دارم که از تو رها شوم و هم دوست دارم که بیشتر از گذشته خودم را درگیر تو کنم!مدام باخودم در مبارزه ام!
ازخودم نفرت پیدا کرده ام
احساس میکنم موجودی بی ارزش هستم که حتی لایق زندگی کردن نیست!
حتما همینطورهست وگرنه
تومردمهربان وحامی من
هیچوقت رهایم نمیکردی
هیچوقت نسبت به غمی که درچشمهایم خانه کرده بی تفاوت رفتار نمیکردی
هیچوقت مراپس نمیزدی
هیچوقت مرا تبعیدنمیکردی!
درذهن من
ازهمان روز اول تبدیل شدی به یک قهرمان!
قهرمانی که دنیایم وجودش را کم داشت برای ادامه دادن
برای امید به اینکه هنوز هم آدم های خوب وجود دارند!
هنوز هم دنیاآنقدر ها بد نیست!
توآمدی تا بار دیگر ایمان از دست رفته ام به من بازگردد!
که بعد از سالهای زیاد هرشب قبل از خواب از اعماق وجودم خدا را سپاسگذار باشم!
خدایی را که فراموش کرده بودم را وجود تو به من برگرداند!
ایزابل یک جمله معروف دارد که خیلی از ان استفاده میکند
میگوید آدم ها با یک اشتباه از چشمتان میفتند! مراقب اشتباه هایتان باشید!
هربار که این حرف را میزند مدتی طولانی به فکر فرو میروم!نه
این جمله کذب محض است!
تومرا رد کردی!
به من شک کردی
به من اعتماد نداشتی وحرفهایم را جدی نگرفتی!
تومرا باور نکردی!
چشمهایت را به روی چشمهای بی گناهم بستی!
دستم رارها کردی درحالیکه قول داده بودی هیچوقت اینکار را نمیکنی
مرااز خودت،خانه ات،شهرت،کشورت راندی
مرا مثل یک تکه زباله بی ارزش دور انداختی و انگار نه انگار روزی این گلورینای بی ارزش همسرت بوده!
تو همه این بلاها را سر من اوردی
اماازچشمهایم نیفتادی!
از چشمهایم ریشه کردی در قلبم
در مغزم در تمام سلول های بدنم
مثل یک بیماری لاعلاج شدی که نمیتوانم درمانت کنم هرکسی نمیتواندازچشم ادم بیفتد
من خودم از چشم خودم افتادم اما تورا با بند بند وجودم حفظ کردم!تو همان بیماری لاعلاجی که دوست دارم گرفتارش باشم
دوست دارم ازارم بدهد
درد بکشم اسیب ببینم
و سرانجام بخاطرش بمیرم!
تو همان بیماری لاعلاجِ محبوب منی
۱۱.۱k
۱۶ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.