دختر شیطون بلا63
#دخترشیطونبلا63
با حرص دستش رو بالا برد و گفت:
_ اول تو زدیا
_ خوب کردم، کمت بود
_ ببین الان یر به یریم دیگه، بیخیال شو
با دست به لباسام و وضعیتم اشاره کردم و گفتم:
_ یر به یریم؟
_ خب اون که واسه کارِ تو دادگاهت بود
_ من این حرفا حالیم نیست، عین آدم بیا اینور دوتا تو دهنی بخور و برو
با شیطنت و جوری که من حرصم دربیاد ابروهاش رو بالا انداخت و گفت:
_ نه
_ یا عین آدم بیا یه چک بخور یا اگه خودم بگیرمت دهنت سرویسه
_ بیا بگیر خب
به سمت چپ رفتم که سریع از اونور تخت رفت طرف مقابل من ایستاد و با لبخند حرص دربیاری گفت:
_ تلاشت قابل تحسین بود
نفس عمیقی کشیدم تا آروم بشم و از وسط جرش ندم.
دوتا دستاش رو به هم کوبید و گفت:
_ چی شد پس؟
تو یه لحظه غافلگیرش کردم و از روی تخت به سمتش پریدم که پام به ملافه گیر کرد و پرت شدم، اونم که غافل گیر شده بود و تمرکز نداشت و به سمت عقب پرت شد و روی زمین افتاد؛ منم در حالی که پاهام روی تخت بود و با بالا تنه ام روی سامان افتادم و سرم محکم به سینه ی مثل آهنش برخورد کرد و بدجوری دردم گرفت!
سرم رو بلند کردم و با اخم گفتم:
_ خیلی گوساله ای
گردنش رو بالا آورد و گفت:
_ من گوساله ام یا تو که اینطوری میپری سمت من؟
_ وقتی عین آدم واینمیستی مجبور میشم خب
_ مگه احمقم؟
_ که چی
_ که وایسم تو منو بزنی
_ احمق که هستی قطعا
_ ساکت شو
_ خودت ساکت شوها خر
خواست چیزی بگه اما یه لحظه نگاهش پر از بدجنسی شد و گفت:
_ جات خوبه؟ خوش میگذره؟!
تازه فهمیدم تو چه موقیعتی بودم و عین احمقا همینطوری که بالا تنه ام روی اون بود با خیال راحت داشتم حرف میزدم!
یه نگاه به صورتش کردم و گفتم:
_ فقط بدون ازت متنفرم
و قبل اینکه بخواد حرفی بزنه دستام رو روی صورتش گذاشتم و فشار دادم تا خوب رنگی بشه؛ لباساشم که بخاطر برخورد با لباسام پر از رنگ شده بود؛ فقط میموند موهاش که قبل از اینکه بتونه عکس العمل نشون بده، یکی از دستام رو روی اونم کشیدم و گفتم:
_
با حرص دستش رو بالا برد و گفت:
_ اول تو زدیا
_ خوب کردم، کمت بود
_ ببین الان یر به یریم دیگه، بیخیال شو
با دست به لباسام و وضعیتم اشاره کردم و گفتم:
_ یر به یریم؟
_ خب اون که واسه کارِ تو دادگاهت بود
_ من این حرفا حالیم نیست، عین آدم بیا اینور دوتا تو دهنی بخور و برو
با شیطنت و جوری که من حرصم دربیاد ابروهاش رو بالا انداخت و گفت:
_ نه
_ یا عین آدم بیا یه چک بخور یا اگه خودم بگیرمت دهنت سرویسه
_ بیا بگیر خب
به سمت چپ رفتم که سریع از اونور تخت رفت طرف مقابل من ایستاد و با لبخند حرص دربیاری گفت:
_ تلاشت قابل تحسین بود
نفس عمیقی کشیدم تا آروم بشم و از وسط جرش ندم.
دوتا دستاش رو به هم کوبید و گفت:
_ چی شد پس؟
تو یه لحظه غافلگیرش کردم و از روی تخت به سمتش پریدم که پام به ملافه گیر کرد و پرت شدم، اونم که غافل گیر شده بود و تمرکز نداشت و به سمت عقب پرت شد و روی زمین افتاد؛ منم در حالی که پاهام روی تخت بود و با بالا تنه ام روی سامان افتادم و سرم محکم به سینه ی مثل آهنش برخورد کرد و بدجوری دردم گرفت!
سرم رو بلند کردم و با اخم گفتم:
_ خیلی گوساله ای
گردنش رو بالا آورد و گفت:
_ من گوساله ام یا تو که اینطوری میپری سمت من؟
_ وقتی عین آدم واینمیستی مجبور میشم خب
_ مگه احمقم؟
_ که چی
_ که وایسم تو منو بزنی
_ احمق که هستی قطعا
_ ساکت شو
_ خودت ساکت شوها خر
خواست چیزی بگه اما یه لحظه نگاهش پر از بدجنسی شد و گفت:
_ جات خوبه؟ خوش میگذره؟!
تازه فهمیدم تو چه موقیعتی بودم و عین احمقا همینطوری که بالا تنه ام روی اون بود با خیال راحت داشتم حرف میزدم!
یه نگاه به صورتش کردم و گفتم:
_ فقط بدون ازت متنفرم
و قبل اینکه بخواد حرفی بزنه دستام رو روی صورتش گذاشتم و فشار دادم تا خوب رنگی بشه؛ لباساشم که بخاطر برخورد با لباسام پر از رنگ شده بود؛ فقط میموند موهاش که قبل از اینکه بتونه عکس العمل نشون بده، یکی از دستام رو روی اونم کشیدم و گفتم:
_
۳.۶k
۰۱ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.