چند روز بود که تو راه هستیم
چند روز بود که تو راه هستیم
ا/ت: ببینم خسته نشده ی بسه خیلی راه رفتیم
جین: نه راستی همینجا وایسا تو این دهکده یه کاری دارم
ا/ت: چه کاری؟!
جین: باید برم یه سری به مامانم بزنم
ا/ت: میشه منم بیام تورو حودا
جین: نه نمیشه
ا/ت: پلیز
جین: نو
ا/ت: ولت میاد گریم رو ببینی
جین: آره
ا/ت: واقعا که
جین: باشه بابا حرص نخور پیر میشی
ا/ت: یعنی منم بیام
جین: باشه با فقط شلوق بازی در نیار
ا/ت: باشه تنک
باهم حرکن کردیم خونه ی مامان جین واقعا دهکدهی خوبی بود ولی مامان نه پسرش پادشاه چرا تو همچین خونه یکوچیکی زندگی میکنه
ا/ت: جین میگم تو پادشاه نیستی مامانت چرا تو همچین محله ای زندگی میکنه
جین: تو هفت تبقهی آسمون قانون اینجا اینه که فقط زن های ملکه باید تو قصر زندگی کنن
و وقتی که پسرشون روی تخت پادشاهی میشینه باید کنار بگیرن
ا/ت: چه بد یعنی من هم همچین سر نوشتی دارم
جین: نه تو نه ملکه تمامی ملکه ها هستی این طوری نمیشه
ا/ت: آخ جون ولی دلم واسه مامانت میسوزه
جین: این حرف هارو بزار کنار داریم میرسیم
ا/ت: باشه
جین: بیا رسیدیم
ا/ت: واو چه خونه ی خوشگلی داره درسته کوچیکه ولی خیلی قشنگه
جین: مامان منه دیگه
ا/ت: خوبه این اعتماد به نفست رو از بابات به ارث برده اگه از مامانت بود چی میشد
مامان جین: حق حق حق حق
جین: مامان چی شده چرا گریه میکنی
مامان جین: عزیزم این نامه رو بخون بابات این نامه رو قبل از مرگش باصدای بلند بخون
نامهی پدر جین
پسرم من بهت گفتم که کسی که ملکه دومین بار خاهد دید تو هستی ولی یک چیزی رو بهت نگفتم ملکه ملکه خاهر تو هستش پسرم وقتی ملکه رو دیدی بهش بگو
پایان نامه
مادر جین و ا/ت: یعنی اون دختری که الان تو حیات ماست دخترمونه دختری که از زمان تولدش اون رو ندیدم نه نه این امکان نداره
جین: رفتم پیش ا/ت و نامه رو بهش نشون دادم
ا/ت: جین میدونم که پدرت یه قیبگوی بزرگی بوده ولی اون.......
ا/ت: ببینم خسته نشده ی بسه خیلی راه رفتیم
جین: نه راستی همینجا وایسا تو این دهکده یه کاری دارم
ا/ت: چه کاری؟!
جین: باید برم یه سری به مامانم بزنم
ا/ت: میشه منم بیام تورو حودا
جین: نه نمیشه
ا/ت: پلیز
جین: نو
ا/ت: ولت میاد گریم رو ببینی
جین: آره
ا/ت: واقعا که
جین: باشه بابا حرص نخور پیر میشی
ا/ت: یعنی منم بیام
جین: باشه با فقط شلوق بازی در نیار
ا/ت: باشه تنک
باهم حرکن کردیم خونه ی مامان جین واقعا دهکدهی خوبی بود ولی مامان نه پسرش پادشاه چرا تو همچین خونه یکوچیکی زندگی میکنه
ا/ت: جین میگم تو پادشاه نیستی مامانت چرا تو همچین محله ای زندگی میکنه
جین: تو هفت تبقهی آسمون قانون اینجا اینه که فقط زن های ملکه باید تو قصر زندگی کنن
و وقتی که پسرشون روی تخت پادشاهی میشینه باید کنار بگیرن
ا/ت: چه بد یعنی من هم همچین سر نوشتی دارم
جین: نه تو نه ملکه تمامی ملکه ها هستی این طوری نمیشه
ا/ت: آخ جون ولی دلم واسه مامانت میسوزه
جین: این حرف هارو بزار کنار داریم میرسیم
ا/ت: باشه
جین: بیا رسیدیم
ا/ت: واو چه خونه ی خوشگلی داره درسته کوچیکه ولی خیلی قشنگه
جین: مامان منه دیگه
ا/ت: خوبه این اعتماد به نفست رو از بابات به ارث برده اگه از مامانت بود چی میشد
مامان جین: حق حق حق حق
جین: مامان چی شده چرا گریه میکنی
مامان جین: عزیزم این نامه رو بخون بابات این نامه رو قبل از مرگش باصدای بلند بخون
نامهی پدر جین
پسرم من بهت گفتم که کسی که ملکه دومین بار خاهد دید تو هستی ولی یک چیزی رو بهت نگفتم ملکه ملکه خاهر تو هستش پسرم وقتی ملکه رو دیدی بهش بگو
پایان نامه
مادر جین و ا/ت: یعنی اون دختری که الان تو حیات ماست دخترمونه دختری که از زمان تولدش اون رو ندیدم نه نه این امکان نداره
جین: رفتم پیش ا/ت و نامه رو بهش نشون دادم
ا/ت: جین میدونم که پدرت یه قیبگوی بزرگی بوده ولی اون.......
۲۰.۱k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.