صاحره .... پارت ۲۴
صاحره .... پارت #۲۴
سهون :
با تمام توانم درو میفشردم تا باز شه یهو داداشم اومد تووو ....و منم که پشت در بودم افتادم یه پوزخند صدا دار زد و گفت :
_نترس درش زده خون اشامه .... و بعد خندید ...
و منم زیر لب یه عوضی بهش گفتممم و داداشم چونمو گرفت و گفت :
_نفهما فک کردین منو اینجوری شکست میدین .....ههههععععع
+تو یه عوضی ....کثافط
با پا زد تو دهنم فک به شدت درد گرفت داشت خون می اومد که اوم هون گفت :
_کاش با این خونریزی ها میمردی....
بعد رفت بیرون صدای قدماشو میشنیدم .. خسته بودم دیگه تحمل شوک بعدی زندگیمو نداشتم ..... یهو عطشم گرفت انگار بیش از حد عطش داشتم وول میخورد رو زمین که چشام قرمزیشونو نشون دادن ..... منم از این موقعیت برای نجات خودم و بچها استفاده کردم .... بلند شدم درو شکستم... و نگهبانا اومدن جلومو بگیرن که با یه دست همه شونو زدم کنار و از زندان زدم بیرون و وارد سلول های دیگه شدم کم کم عطش داشت میرفت که همون دختریی که اونجا فرختمون به اوم هون دهنمو گرفت چون اوم هون داشت میومد بعدش که اوم هون رفت داشتم خفه میشدم خاستم گازش بگیرم دستشو که دسته شو برداشت و با صدای ارومی گفت:
_روانینزدیک بود همه مون رو بکشتن بدی ....
+توی آشغال دیگه چی میگی ....هع
_داداشت .... منو گول زد ..... راستش .... ازت خوشم میاد ..... پسر با جذبه اییی هستی و همینطور شجاع ....(این حرف رو وقتی مینشست رو زمین گفت ) منم نشستم و یه لبخندزدم براش که گفت :
_ولی دختر عموت.... خیلی شجاع تر از توعه .... خیلی دوسش دارن .... همه خون آشاما.... میدونی اون چرا تو دنیای ادما زندگی میکرد ؟؟!!
+نع!
_چون ما اون فک میکرد که ... ینی پدرت بخاطر جونت به همه گفته بود مردی .... اما عموت ساکت ننشست و خواست از ادما انتقام بگیره .... و دختر عزیز دردونشو بخاطر ت فرستاد تو دنیای کثتفط و لجن زار ادما .... قصد ما این بود که تمام انسانل رو بکوشیم و زمین مال ما .... شه ... فک نکن خون آشاما هم کمن ... نهخیلی هم زیادن .... تو کلن دنیا خون اشام هسته .... سه .... هون .... باید .... برای دختر عموت جبران کنی .... کی میاد جون خودشو بخاطر یه ادم مرده تو خطر بندازه ؟؟!!! .....
+ارع .... ول... ولی چطوری ؟؟!!!
_من کمکت میکنم ....!!!
+قول میدم جبران میکنم برات .... ممنونم ... یع د...نیا
_خواهش میکنم ....حالا من راه زیرزمینی ایی بلدم .... پایه اییی تا اخر حتی .... جونمونم بزاریم ....؟؟؟!!!
+اوهوممم ... با کمال میل!
بعد بلند شد منم بلند شدم و یه مشعل از مشقعای قلعه برداشت و خواست بره که دستمو گزاشتم رو شونش... برگششت سمتم و گفتم :
+چطوری بهت اعتماد کنم ؟؟
_نترس ..
بعد یه تیر کمون بهم داد و گفت :
_تو ارباب منی ... میتونی تیر مرگ بزنی بهم تا اگه دورغ گفتم و تا سه روز دیگه ... دختر عموتو دوستات ازاد نشدن ... بمبرم .....
گفتم :
بای تا پارت بعد 😍
سهون :
با تمام توانم درو میفشردم تا باز شه یهو داداشم اومد تووو ....و منم که پشت در بودم افتادم یه پوزخند صدا دار زد و گفت :
_نترس درش زده خون اشامه .... و بعد خندید ...
و منم زیر لب یه عوضی بهش گفتممم و داداشم چونمو گرفت و گفت :
_نفهما فک کردین منو اینجوری شکست میدین .....ههههععععع
+تو یه عوضی ....کثافط
با پا زد تو دهنم فک به شدت درد گرفت داشت خون می اومد که اوم هون گفت :
_کاش با این خونریزی ها میمردی....
بعد رفت بیرون صدای قدماشو میشنیدم .. خسته بودم دیگه تحمل شوک بعدی زندگیمو نداشتم ..... یهو عطشم گرفت انگار بیش از حد عطش داشتم وول میخورد رو زمین که چشام قرمزیشونو نشون دادن ..... منم از این موقعیت برای نجات خودم و بچها استفاده کردم .... بلند شدم درو شکستم... و نگهبانا اومدن جلومو بگیرن که با یه دست همه شونو زدم کنار و از زندان زدم بیرون و وارد سلول های دیگه شدم کم کم عطش داشت میرفت که همون دختریی که اونجا فرختمون به اوم هون دهنمو گرفت چون اوم هون داشت میومد بعدش که اوم هون رفت داشتم خفه میشدم خاستم گازش بگیرم دستشو که دسته شو برداشت و با صدای ارومی گفت:
_روانینزدیک بود همه مون رو بکشتن بدی ....
+توی آشغال دیگه چی میگی ....هع
_داداشت .... منو گول زد ..... راستش .... ازت خوشم میاد ..... پسر با جذبه اییی هستی و همینطور شجاع ....(این حرف رو وقتی مینشست رو زمین گفت ) منم نشستم و یه لبخندزدم براش که گفت :
_ولی دختر عموت.... خیلی شجاع تر از توعه .... خیلی دوسش دارن .... همه خون آشاما.... میدونی اون چرا تو دنیای ادما زندگی میکرد ؟؟!!
+نع!
_چون ما اون فک میکرد که ... ینی پدرت بخاطر جونت به همه گفته بود مردی .... اما عموت ساکت ننشست و خواست از ادما انتقام بگیره .... و دختر عزیز دردونشو بخاطر ت فرستاد تو دنیای کثتفط و لجن زار ادما .... قصد ما این بود که تمام انسانل رو بکوشیم و زمین مال ما .... شه ... فک نکن خون آشاما هم کمن ... نهخیلی هم زیادن .... تو کلن دنیا خون اشام هسته .... سه .... هون .... باید .... برای دختر عموت جبران کنی .... کی میاد جون خودشو بخاطر یه ادم مرده تو خطر بندازه ؟؟!!! .....
+ارع .... ول... ولی چطوری ؟؟!!!
_من کمکت میکنم ....!!!
+قول میدم جبران میکنم برات .... ممنونم ... یع د...نیا
_خواهش میکنم ....حالا من راه زیرزمینی ایی بلدم .... پایه اییی تا اخر حتی .... جونمونم بزاریم ....؟؟؟!!!
+اوهوممم ... با کمال میل!
بعد بلند شد منم بلند شدم و یه مشعل از مشقعای قلعه برداشت و خواست بره که دستمو گزاشتم رو شونش... برگششت سمتم و گفتم :
+چطوری بهت اعتماد کنم ؟؟
_نترس ..
بعد یه تیر کمون بهم داد و گفت :
_تو ارباب منی ... میتونی تیر مرگ بزنی بهم تا اگه دورغ گفتم و تا سه روز دیگه ... دختر عموتو دوستات ازاد نشدن ... بمبرم .....
گفتم :
بای تا پارت بعد 😍
۴.۰k
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.