ساعت نزدیک ١٢ میشه اروم اروم میری رو تختت..
ساعت نزدیک ١٢ میشه اروم اروم میری رو تختت..
هنوز داری با دوستات چت میکنی میگی میخندی...
نزدیک 2 میشه دوستات رفتن بخوابن...
هدفون رو میزاری رو گوشت...
پلی لیست خودتو پلی میکنی ...
خودت میمونی و تختت و یه هدفون...
یه حسی بهت دست میده...
ناخوداگاه احساس تنهایی میکنی...
حرفای یکی هی از جلوتردمیشه...
دلت تنگشه بدجوری یه دفعه نوع اهنگات میشه دیس لاو❤... با خودت میگی نه بابا چیزی نیست
که خوابم میبره یه لحظه اینجوری شدم...
میبینی اوضاعت بدتر میشه...
یه چیز سنگین میاد تو گلوت...
اهنگا تاثیرشون بیشتر میشه...
این ور اون ور تخت تو رو بهم پاس میدن...
تو فکرت میگی چیکار کنم
خوابم ببره... فکر میکنی با ور رفتن با گوشیت
اروم میشی...
اما بدون اراده خودت میری سمت پیام های قدیمیت
...پیام هایی که تو همون ساعت ها
به جای حساس میرسید...
حرفایی که جای خالیش رو حس میکنی...
میبینی گوشه چشمت اروم خیس میشه...
یکم میری بالا دیگه چیزی نمیفهمی...
صبح پا میشی خودتی
و یه صورت پف کرده و بالش خیس
و هدفون گره خورده....
اما اون بازم نیس
هنوز داری با دوستات چت میکنی میگی میخندی...
نزدیک 2 میشه دوستات رفتن بخوابن...
هدفون رو میزاری رو گوشت...
پلی لیست خودتو پلی میکنی ...
خودت میمونی و تختت و یه هدفون...
یه حسی بهت دست میده...
ناخوداگاه احساس تنهایی میکنی...
حرفای یکی هی از جلوتردمیشه...
دلت تنگشه بدجوری یه دفعه نوع اهنگات میشه دیس لاو❤... با خودت میگی نه بابا چیزی نیست
که خوابم میبره یه لحظه اینجوری شدم...
میبینی اوضاعت بدتر میشه...
یه چیز سنگین میاد تو گلوت...
اهنگا تاثیرشون بیشتر میشه...
این ور اون ور تخت تو رو بهم پاس میدن...
تو فکرت میگی چیکار کنم
خوابم ببره... فکر میکنی با ور رفتن با گوشیت
اروم میشی...
اما بدون اراده خودت میری سمت پیام های قدیمیت
...پیام هایی که تو همون ساعت ها
به جای حساس میرسید...
حرفایی که جای خالیش رو حس میکنی...
میبینی گوشه چشمت اروم خیس میشه...
یکم میری بالا دیگه چیزی نمیفهمی...
صبح پا میشی خودتی
و یه صورت پف کرده و بالش خیس
و هدفون گره خورده....
اما اون بازم نیس
۱۸.۹k
۱۰ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.