فیک: گودال
فیک: گودال
part²¹
چشمش افتاد به گل فروشی اون طرف خیابان
" هی اونجا رو... "a.t
تنوع گیاهی گلخانه از دور مشخص بود
انواع مختلفی با رنگ های گوناگون جلوی اونجا چیده شده بود
نگاهشو به جئون داد
" ... میشه بریم اونجا "a.t
میخواست نه بیاره ولی جلوی چشمای معصوم دختر کم آورد
لبخندی زد
" اگه خوشحال میشی، بریم "jk
ذوق توی چشمایی مشکی رنگش موج زد
" ایول "a.t
دست توی دستان پسر حلقه کرد و دنبال خودش کشید و به اون طرف خیابان رفتن
وارد گلخانه شدن
راهروی باریکی داشت با قفسه های پُر از گل
نفس عمیقی کشید و بوی گل ها را وارد سینهاَش کرد
هر کسی به یه جایی تعلق داره ، اون دخترم به طبیعت
طبیعتی که هیچگاه خشک و سرد نمیشد
بهاری که سرمای زمستان جئون را دوست داشت
بهش خیره شد
خیره به دختری که عاشقانه گل ها را میپرستید
ذوق و محبت توی چهرهاَش موج میزد
درست مثل فرشته ها
فرشتهای بیبال که جاش روی زمین نیست اونم کنار شیطان بیبال و دُم
با چهرهای خندان به طرف جئون برگشت
" بیا بریم گلا رو ببنیم "a.t
دستش به طرف دراز کرد
" زیاد از گیاه خوشم نمیاد "jk
" از گیاها خوشت نمیاد؟ گیاها حس زندگی میدن ، بیا با من ببین شاید خوشت آمد "jk
درخواستشو رد نکرد
چون میدونست وقتی اون کنارش باشه نمیتونه خواسته هاشو رد کنه
دستش بالا برد و روی دستان گرم دختر قرار داد
گرمایی دستان دختر باعث بالا رفتن دمای دستان جئون میشدن
انگشتانشان را در هم قفل کرده بودن
جئونشت سر دختر توی راهروی باریک قدم میزدن
دختر بوی گل های را به سینهاَش راه میداد و جئون بوی بهاری دختر را
بعد از پشت سر گذاشتن راهرو باریک وارد محیطی باز شدن
[(اسلاید۲؛گلخانه)]
کمی از هم دیگه دور ایستاده بودن ، البته دختر ازش فاصله گرفته بود
تصمیم داشت برای مَرد همراهش دست گلی آماده کنه تا نظرش درباره گیاهان عوض بشه و هم خاطرهای بشه برای هردوشون
[(اسلاید۳؛گلی که ا.ت برای جونگکوک درست کرد)]
قدم های آروم و کوتاه برمیداشت و به اطراف چشم دوخته بود ولی حواسش به دختر بود
ناخواسته حرف های دو دختر را داخل گلخانه شنید
+ خیلی قشنگ بود فردا شب حتما با دوست پسرم میرم
_ عاشق ستاره ها روی زمین شدم
+ یه بار با دوست پسرم رفتم ولی ستاره ها نبود!
_ شبا هست صبحا چیزی مشخص نیست
+ وای خدا خیلی قشنگ بود!
ایدهای به ذهنش رسید
نزدیک شون رفت
" ببخشید خانما... "jk
_ بفرمایید!
" آدرس این جایی که میگید کجاست؟ "jk
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
" کجا داریم میریم؟ "a.t
" نزدیکیم رسیدیم میفهمی ... راستی این دست گل برا کیه؟ "jk
" وقتی رسیدیم اونجا میفهمی "a.t
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
" تادا تادادااا "jk
" وایییی اینجا ... جونگکوک اینجا خیلی قشنگه "a.t
وای ببخشید با اون فیک اشتباه گرفته بودم🙏😭
part²¹
چشمش افتاد به گل فروشی اون طرف خیابان
" هی اونجا رو... "a.t
تنوع گیاهی گلخانه از دور مشخص بود
انواع مختلفی با رنگ های گوناگون جلوی اونجا چیده شده بود
نگاهشو به جئون داد
" ... میشه بریم اونجا "a.t
میخواست نه بیاره ولی جلوی چشمای معصوم دختر کم آورد
لبخندی زد
" اگه خوشحال میشی، بریم "jk
ذوق توی چشمایی مشکی رنگش موج زد
" ایول "a.t
دست توی دستان پسر حلقه کرد و دنبال خودش کشید و به اون طرف خیابان رفتن
وارد گلخانه شدن
راهروی باریکی داشت با قفسه های پُر از گل
نفس عمیقی کشید و بوی گل ها را وارد سینهاَش کرد
هر کسی به یه جایی تعلق داره ، اون دخترم به طبیعت
طبیعتی که هیچگاه خشک و سرد نمیشد
بهاری که سرمای زمستان جئون را دوست داشت
بهش خیره شد
خیره به دختری که عاشقانه گل ها را میپرستید
ذوق و محبت توی چهرهاَش موج میزد
درست مثل فرشته ها
فرشتهای بیبال که جاش روی زمین نیست اونم کنار شیطان بیبال و دُم
با چهرهای خندان به طرف جئون برگشت
" بیا بریم گلا رو ببنیم "a.t
دستش به طرف دراز کرد
" زیاد از گیاه خوشم نمیاد "jk
" از گیاها خوشت نمیاد؟ گیاها حس زندگی میدن ، بیا با من ببین شاید خوشت آمد "jk
درخواستشو رد نکرد
چون میدونست وقتی اون کنارش باشه نمیتونه خواسته هاشو رد کنه
دستش بالا برد و روی دستان گرم دختر قرار داد
گرمایی دستان دختر باعث بالا رفتن دمای دستان جئون میشدن
انگشتانشان را در هم قفل کرده بودن
جئونشت سر دختر توی راهروی باریک قدم میزدن
دختر بوی گل های را به سینهاَش راه میداد و جئون بوی بهاری دختر را
بعد از پشت سر گذاشتن راهرو باریک وارد محیطی باز شدن
[(اسلاید۲؛گلخانه)]
کمی از هم دیگه دور ایستاده بودن ، البته دختر ازش فاصله گرفته بود
تصمیم داشت برای مَرد همراهش دست گلی آماده کنه تا نظرش درباره گیاهان عوض بشه و هم خاطرهای بشه برای هردوشون
[(اسلاید۳؛گلی که ا.ت برای جونگکوک درست کرد)]
قدم های آروم و کوتاه برمیداشت و به اطراف چشم دوخته بود ولی حواسش به دختر بود
ناخواسته حرف های دو دختر را داخل گلخانه شنید
+ خیلی قشنگ بود فردا شب حتما با دوست پسرم میرم
_ عاشق ستاره ها روی زمین شدم
+ یه بار با دوست پسرم رفتم ولی ستاره ها نبود!
_ شبا هست صبحا چیزی مشخص نیست
+ وای خدا خیلی قشنگ بود!
ایدهای به ذهنش رسید
نزدیک شون رفت
" ببخشید خانما... "jk
_ بفرمایید!
" آدرس این جایی که میگید کجاست؟ "jk
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
" کجا داریم میریم؟ "a.t
" نزدیکیم رسیدیم میفهمی ... راستی این دست گل برا کیه؟ "jk
" وقتی رسیدیم اونجا میفهمی "a.t
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
" تادا تادادااا "jk
" وایییی اینجا ... جونگکوک اینجا خیلی قشنگه "a.t
وای ببخشید با اون فیک اشتباه گرفته بودم🙏😭
۱۱.۹k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.