اول بار که کتاب سووشون را خواندم، خانه ی زری و یوسف در نظ
اولبار که کتاب سووشون را خواندم، خانهی زری و یوسف در نظرم همچه جایی آمد. اما بزرگتر. خانهی زری و یوسف سالهاست که خانهی محبوب من است. اینجا وایمیستم و خیال میبافم.
در خیالم همیشه پاییز و زمستان است که نم باران و برفی میآید. که خانه درون مه پنهان شده است. سرد است و یوسف چوب و ذغال داخل خانه میآورد. کرسی را آماده میکند. ظرف پسته و بادام و برگهی زردآلو و آلبالوی خشک را روی کرسی میچیند و بچّهها را میخواند. بدو بدو میآیند و زیر کرسی پناه میگیرند. پایاهایشان به هم میخورد و کمی یک به دو میکنند. یوسف «هیس» غلیظی میگوید. ساکت مینشینند. امشب بنا دارد قصّهی حسین کرد شبستری را تعریف کند. شبهای گذشته از امیرارسلان نامدار برایشان گفت. بچّهها سرا پا گوش شده اند.
من اینطرفتر کنار شومینه و روی مبل مخمل سورمهای رنگی نشسته ام .حبسصوت را روشن کردهام و صدای آرتوش نه چندان بلند در خانه پیچیده است.عینکم را به چشم زدهام و پلیور خردلیرنگی را سر می اندازم. دوباره برف گرفته است. همین دیشب ۴۰سانت برف را از روی سقف پارو کردیم.
این روشن ترین وپر تکرار ترین خیال من است ..
در خیالم همیشه پاییز و زمستان است که نم باران و برفی میآید. که خانه درون مه پنهان شده است. سرد است و یوسف چوب و ذغال داخل خانه میآورد. کرسی را آماده میکند. ظرف پسته و بادام و برگهی زردآلو و آلبالوی خشک را روی کرسی میچیند و بچّهها را میخواند. بدو بدو میآیند و زیر کرسی پناه میگیرند. پایاهایشان به هم میخورد و کمی یک به دو میکنند. یوسف «هیس» غلیظی میگوید. ساکت مینشینند. امشب بنا دارد قصّهی حسین کرد شبستری را تعریف کند. شبهای گذشته از امیرارسلان نامدار برایشان گفت. بچّهها سرا پا گوش شده اند.
من اینطرفتر کنار شومینه و روی مبل مخمل سورمهای رنگی نشسته ام .حبسصوت را روشن کردهام و صدای آرتوش نه چندان بلند در خانه پیچیده است.عینکم را به چشم زدهام و پلیور خردلیرنگی را سر می اندازم. دوباره برف گرفته است. همین دیشب ۴۰سانت برف را از روی سقف پارو کردیم.
این روشن ترین وپر تکرار ترین خیال من است ..
۳۵.۸k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.