سیاه چاله
#ملینا
واقعا تهیونگ این کارو برای ما کرد واقعا اون یه مرد واقعی بود واقعا خوب بود الان بیمارستان بود بخاطر ما واقعا اون اینجوری شده بود واقعا ازش ممنون بودیم
#مهشید
داشتیم توی بیمارستان قدم میزدیم من که داشتم قهوه م رو میخوردم که یهو جیمین اومد کنارم نشست و با نفسی که بیرون داد اه کمرنگی کشیدم و قهوم رو توی دستم چرخوندم و خواستم بخورمش که جیمین به حرف اومد
جیمین:خب ببین ما بخاطر شماها یه کاری کردیم
من:چی؟.
جیمین:به رییس گفتیم که باید بیاید خونه ما و اونجا اموزش هارو ببیند
من:هن؟واقعا؟ما که خودمون خونه داریم.
جیمین:خب که چی؟؟الان زیر نظر ماید و باید بیاید خونه ما
من:یااااااااا من چی به بچها بگم
جیمین:بقیه بهشون میگن
من:تصمیم با من نیست.
جیمین:پس باکیه؟
من:لیدر گروه لونا
جیمین:همون دختر چش ابیه؟اونی لب هاش مث لب های پروتز شده است؟
من:مرسی از تعریف تون یااااا چطوری اینجوری به خواهر من میگی دیونه ام نکن خواهرم خیلی ام طبیعیه اصلا عمل نکرده چون خودش زیباست یه بار دیگه ببینم بهش اینجوری گفتم اصلا برام مهم نیست کی هستی شل و پتت میکنم پارک جیمین بزرگ ترین خاننده گروه بوی بند جهان
بعد اون حرفی که بهش زدم رفتم داخل بیمارستان و کنار لونا نشستم دستش رو سرش بود داشت گریه میکرد واقعا لونا؟اون؟ممکنه این ممکنه وا
من:لونا؟
لونا:بله(با صدای گرفته)
من:چیشده؟
لونا:هیچی فق نگرانم
من:چرا؟
لونا:باید بریم خونه بی تی اس زندگی کنیم اونجا امن نیست حتی دشمن های بابامم میدونن ما کاراموزیم
من:چییی میریم اونجا واقعا وای وای نه لونا نمیشه هیونگ ممکن نیست
لونا:چرا ممکنه باید بریم برای محافظت از جون خودمون
من:باشه تو هرچی بگی من همون کارو میکنیم هرچی باشه از ما بزرگ تری و بهتر میفهمی لونا هیونگ
از بیمارستان اومده بودیم بیرون و الان خواب گاه بودیم همه مون کنار هم تو بغل هم خواب بودیم
#فردا_در_خانه
وای ننه این خونه روووووو چقد بزرگه وای وای فق مخصوص قایم موشک بازیه
من:بچهااااا میدونید اینجا مخصوص چیه؟
هدیه:قایم موشک😐😂
زهرا:وای ارهههههههه راست میگید
داشتیم میرفتم سمت هال که یهو صدای پسرا متوقف مون کرد
#پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
واقعا تهیونگ این کارو برای ما کرد واقعا اون یه مرد واقعی بود واقعا خوب بود الان بیمارستان بود بخاطر ما واقعا اون اینجوری شده بود واقعا ازش ممنون بودیم
#مهشید
داشتیم توی بیمارستان قدم میزدیم من که داشتم قهوه م رو میخوردم که یهو جیمین اومد کنارم نشست و با نفسی که بیرون داد اه کمرنگی کشیدم و قهوم رو توی دستم چرخوندم و خواستم بخورمش که جیمین به حرف اومد
جیمین:خب ببین ما بخاطر شماها یه کاری کردیم
من:چی؟.
جیمین:به رییس گفتیم که باید بیاید خونه ما و اونجا اموزش هارو ببیند
من:هن؟واقعا؟ما که خودمون خونه داریم.
جیمین:خب که چی؟؟الان زیر نظر ماید و باید بیاید خونه ما
من:یااااااااا من چی به بچها بگم
جیمین:بقیه بهشون میگن
من:تصمیم با من نیست.
جیمین:پس باکیه؟
من:لیدر گروه لونا
جیمین:همون دختر چش ابیه؟اونی لب هاش مث لب های پروتز شده است؟
من:مرسی از تعریف تون یااااا چطوری اینجوری به خواهر من میگی دیونه ام نکن خواهرم خیلی ام طبیعیه اصلا عمل نکرده چون خودش زیباست یه بار دیگه ببینم بهش اینجوری گفتم اصلا برام مهم نیست کی هستی شل و پتت میکنم پارک جیمین بزرگ ترین خاننده گروه بوی بند جهان
بعد اون حرفی که بهش زدم رفتم داخل بیمارستان و کنار لونا نشستم دستش رو سرش بود داشت گریه میکرد واقعا لونا؟اون؟ممکنه این ممکنه وا
من:لونا؟
لونا:بله(با صدای گرفته)
من:چیشده؟
لونا:هیچی فق نگرانم
من:چرا؟
لونا:باید بریم خونه بی تی اس زندگی کنیم اونجا امن نیست حتی دشمن های بابامم میدونن ما کاراموزیم
من:چییی میریم اونجا واقعا وای وای نه لونا نمیشه هیونگ ممکن نیست
لونا:چرا ممکنه باید بریم برای محافظت از جون خودمون
من:باشه تو هرچی بگی من همون کارو میکنیم هرچی باشه از ما بزرگ تری و بهتر میفهمی لونا هیونگ
از بیمارستان اومده بودیم بیرون و الان خواب گاه بودیم همه مون کنار هم تو بغل هم خواب بودیم
#فردا_در_خانه
وای ننه این خونه روووووو چقد بزرگه وای وای فق مخصوص قایم موشک بازیه
من:بچهااااا میدونید اینجا مخصوص چیه؟
هدیه:قایم موشک😐😂
زهرا:وای ارهههههههه راست میگید
داشتیم میرفتم سمت هال که یهو صدای پسرا متوقف مون کرد
#پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۲۵.۱k
۱۹ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.