یه زینبی میگیم

یه زینبی میگیم،
یه زینبی میشنویم،
مشهوره،
محال ممکن بود،
زینب بخواد نمازی بخونه،
نمازهای واجب و غیر واجب،
حتماً قبل نماز باید میومد،
یه چند دقیقه ای حسین رو تماشا میکرد،
خوب که سیر نگاه میکرد،
حسین رو،
بعد میرفت نماز میخوند،
خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها،
تازه خدا بهشون زینب رو داده،
متوجه شدن ابی عبدالله از گهواره تا فاصله میگیره،
زینب شروع میکنه گریه کردن،
تا حسین بر میگرده،
میخنده،
تا حسین میره ضجه میزنه،
ابی عبدالله که کنار گهواره زینب راه میره،
اگه میره چپ چشم زینب،
دنبالش میره،
حسین میاد به راست چشم زینب دنبالش میگرده،
بی بی زهرا آمد،
خدمت پیغمبر اکرم،
عرضه داشت بابا یا رسول الله
عشق این دختر به داداشش حیرت انگیزه،
عشق این خواهر به برادرش،
شگفت آوره،
پیغمبر شروع کرد گریه کردن،
فرمود:فاطمه جان این دخترت شریک حسینه،
این دخترت کربلا میره،
اون روزی که حسین کربلا میره با این خواهر،
نه من هستم،
نه تو هستی،
نه باباش علی هست،
نه برادرش حسن،
همه رو میکشن،
این دختر و دستاشو به ریسمان ،
روی شترهای برهنه سوار،
پیغمبر و فاطمه نشستند برا حسین گریه کردند،
ای حسین.........
صل الله علیک یا مولای یا مظلوم یا اباعبدالله
دیدگاه ها (۵)

بچه ها رفتند تو و برگشتند،بی بی زینب دید خرابند،چی شد مادر،س...

خنچه حضرت قاسم تو کوچمونhttp://www.farsnews.com/newstext.php...

حر برای نجات دنیا و سعادت خودش در صحنه کربلا به امام حسین(ع)...

حضرت رقیه (س) تقدیری شبیه مادر بزرگ خود فاطمه ی زهرا (س) دار...

| روایتی زیبا از لحظه‌ی ولادت بانوی صبر...👇.وقتی سومین نوه‌ی...

او چهار فرزند داد…اما دلش فقط یک نام را صدا می‌زد: حسینگفتند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط