من اگر روزی شود نقاش این دنیا شوم

من اگر روزی شود نقاش این دنیا شوم
این جهان را عاری از هر غصه وغم میکشم
بهر دلها مهربانی بی قراری  یک دلی
هر دلی را در کنار شاخه ای گل میکشم
اندر این دنیا کسی بر کس ندارد برتری 
من غنی را با فقیر، یکجا یکسان میکشم
زشت وزیبا خالق وپروردگار ما یکیست
زشت وزیبا ، پیش هم ، اما انسان میکشم
عشق هایی که در آن بوی خیانت میدهند
تا ابد محکوم دل تنگی  به زندان میکشم
هرکجا قلبی شکست ، مابی تفاوت بوده ایم
اری اری بهردلهای شکسته ، نیز درمان  میکشم
من در این دنیا تمام مردمش را بی درنگ
با تنی سالم ، لب خندان ،خرامان میکشم
دیدگاه ها (۰)

•[حکایت‌ِهَمَمون....]گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از م...

هر چه شکفتم تو ندیدی مرارفتی و افسوس نچیدی مراماندم و پژمرده...

یاد دارم یک غروب سرد سردمی گذشت از توی کوچه دوره گرددوره گرد...

در آتشم، در آبم، چون محرمی‌ نیابمکنجی روم که یا رب، این تیغ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط