فیک قلب زردپارت۱
#رزی
از خواب بلندشدم مثل همیشه اماده میشمو میرم سرکارم
_خانم صبحتون بخیر باشه مادرتو...ن
نزاشتم حرفش تموم شه
به مامانم بگید نمیتونم ببینمش
_چشم
این روزا درگیره پرونده قتل هستیم وقت حرف های مامانمو ندارم
رسیدم
سلام اقای جیمین
جیمین:سلام خانم چه یونگ
_تعجب کردم همیشه خانم پارک صدام میزد
امم مشکلیه اتفاقی افتاده؟
جیمین:بله معلومه باید برگه های قتل و پرونده اصلیشو از اداره پلیس بیاری و همع پیگیری هاشو انجام بدی
رزی:😑هروقت اینطوری صدام میکنه یعنی کلی گار دارم
_چشم اقای جیمین
امروز کلی کار دارم مثل همیشه
پرونده رو برداشتم
موضوع قتل
تعجب کردم موضوعی نداشته فقط ..چی چشام گرد شد خوبب نگاهی به جیمین کردم مثل همیشه پرونده های دیگه رو نگاه میکرد که نگاهش بهم افتاد.
_نمیخوایدبرید
+امم بهله الان میرم😁
تعجب کردم پرونده کاملا واضح بود کلی عکسو مدرک توش بود اینکه دست خالی میرم بیرون خوب نبود ممکن بود که کسی توراه مدراکورو بگیره اسپره فلفل همراه خودم بردم
توراه خلوت بود همینجوری که راه میرفتم یک نفر که بنظر میومد پسر باشه اخه راه دور بود وایساده بود هواسرد بود دیده نمیشد رسیدم نزدیک تر که دیدمش
نمیزاشت برم امدجلو که ترسیدم اسپررو خالی کردم لعنتی اخرش بود فرار کردم از پشت سرم که یک نفراز پشت گرفتم میخواستم فرار کنم که .....بیهوش شدم
چشامو باز کردم که...
#قشنگ
از خواب بلندشدم مثل همیشه اماده میشمو میرم سرکارم
_خانم صبحتون بخیر باشه مادرتو...ن
نزاشتم حرفش تموم شه
به مامانم بگید نمیتونم ببینمش
_چشم
این روزا درگیره پرونده قتل هستیم وقت حرف های مامانمو ندارم
رسیدم
سلام اقای جیمین
جیمین:سلام خانم چه یونگ
_تعجب کردم همیشه خانم پارک صدام میزد
امم مشکلیه اتفاقی افتاده؟
جیمین:بله معلومه باید برگه های قتل و پرونده اصلیشو از اداره پلیس بیاری و همع پیگیری هاشو انجام بدی
رزی:😑هروقت اینطوری صدام میکنه یعنی کلی گار دارم
_چشم اقای جیمین
امروز کلی کار دارم مثل همیشه
پرونده رو برداشتم
موضوع قتل
تعجب کردم موضوعی نداشته فقط ..چی چشام گرد شد خوبب نگاهی به جیمین کردم مثل همیشه پرونده های دیگه رو نگاه میکرد که نگاهش بهم افتاد.
_نمیخوایدبرید
+امم بهله الان میرم😁
تعجب کردم پرونده کاملا واضح بود کلی عکسو مدرک توش بود اینکه دست خالی میرم بیرون خوب نبود ممکن بود که کسی توراه مدراکورو بگیره اسپره فلفل همراه خودم بردم
توراه خلوت بود همینجوری که راه میرفتم یک نفر که بنظر میومد پسر باشه اخه راه دور بود وایساده بود هواسرد بود دیده نمیشد رسیدم نزدیک تر که دیدمش
نمیزاشت برم امدجلو که ترسیدم اسپررو خالی کردم لعنتی اخرش بود فرار کردم از پشت سرم که یک نفراز پشت گرفتم میخواستم فرار کنم که .....بیهوش شدم
چشامو باز کردم که...
#قشنگ
۱۸.۴k
۲۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.