باران می بارید...
باران می بارید...
کودک نگاهی به سوراخ چکمه اش انداخت!
لبخندی زد
سرش را رو به آسمان کرد وگفت: " خدایا گریه نکن "
" امشب می دوزمش...!"
کودک نگاهی به سوراخ چکمه اش انداخت!
لبخندی زد
سرش را رو به آسمان کرد وگفت: " خدایا گریه نکن "
" امشب می دوزمش...!"
۲.۷k
۰۸ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.