فیک دارک کینگ
فیک دارک کینگ
-۵- *از زبان اوسامو ، تو مدرسه زنگ تفریح دوم*
تاکارا رفته کنار اما سانو نشسته و داره باهاش حرف میزنه. قرار از اینه که من برم به تاکارا بگم بیا بریم تو حیاط و بعد اون بگه که بیا خودتو به اما معرفی کن. منم همین طور که دارم باهاش حرف میزنم غیر مستقیم از زیر زبونش می کشم بیرون اطلاعات مورد نیاز رو.
رفتم و وایسادم کنار تاکارا...
اوسامو: بیا بریم حیاط تاکارا
تاکارا: سلام اوسامو، بیا خودتو به دانش آموز جدید معرفی کن اشنا شید *بلند شد و رفت*
اما تو ذهن: عه این چرا رفت...
اوسامو: سلام اما چان. من اوساموعم شاید تاکارا بهت گفته باشه. اخه ما حدودا صمیمیایم
اما: سلام اوسامو سان، اره بهم گفت. بیشتر بچه هارو معرفی کرد
یه چند دقیقه که باهاش حرف زدم کم کم رفتم سراغ سوال هام.
اوسامو: راستی اما چان تو خواهر و برادر داری؟
اما: خب راستش خانواده ی ما یذره بهم ریختس... دوتا برادر دارم که حالا نمی خوام نسبت هارو توضیح بدم چون خیلی طول می کشه ولی اسم هاشون ایزانا و مایکیه. البته خیلی وقته که ایزانا رو ندیدم. یه برادر دیگه هم داشتم به اسم شینیچیرو...البته اون خیلی وقت پیش فوت کرد.
اوسامو: تسلیت میگم *ایرانی شد*
اما: ممنونم
اوسامو: منو تاکارا و آکیرا و شو قراره شب بریم بیرون. یعنی حدودا ساعت 7. اگه می خوای توهم با مایکی سان بیا
اما: من که میام. ولی مایکی بیاد عیب نداره؟
لبخند مهربونی زدم.
اوسامو: نه اصلا. می خوایم باهاش اشنا بشیم
اما: خوشحال شد* خیلی خب پس می بینمتون.
اوسامو: باشه. من میرم پیش تاکارا...
لازمه بگم پارت بعد کجاس؟😂
-۵- *از زبان اوسامو ، تو مدرسه زنگ تفریح دوم*
تاکارا رفته کنار اما سانو نشسته و داره باهاش حرف میزنه. قرار از اینه که من برم به تاکارا بگم بیا بریم تو حیاط و بعد اون بگه که بیا خودتو به اما معرفی کن. منم همین طور که دارم باهاش حرف میزنم غیر مستقیم از زیر زبونش می کشم بیرون اطلاعات مورد نیاز رو.
رفتم و وایسادم کنار تاکارا...
اوسامو: بیا بریم حیاط تاکارا
تاکارا: سلام اوسامو، بیا خودتو به دانش آموز جدید معرفی کن اشنا شید *بلند شد و رفت*
اما تو ذهن: عه این چرا رفت...
اوسامو: سلام اما چان. من اوساموعم شاید تاکارا بهت گفته باشه. اخه ما حدودا صمیمیایم
اما: سلام اوسامو سان، اره بهم گفت. بیشتر بچه هارو معرفی کرد
یه چند دقیقه که باهاش حرف زدم کم کم رفتم سراغ سوال هام.
اوسامو: راستی اما چان تو خواهر و برادر داری؟
اما: خب راستش خانواده ی ما یذره بهم ریختس... دوتا برادر دارم که حالا نمی خوام نسبت هارو توضیح بدم چون خیلی طول می کشه ولی اسم هاشون ایزانا و مایکیه. البته خیلی وقته که ایزانا رو ندیدم. یه برادر دیگه هم داشتم به اسم شینیچیرو...البته اون خیلی وقت پیش فوت کرد.
اوسامو: تسلیت میگم *ایرانی شد*
اما: ممنونم
اوسامو: منو تاکارا و آکیرا و شو قراره شب بریم بیرون. یعنی حدودا ساعت 7. اگه می خوای توهم با مایکی سان بیا
اما: من که میام. ولی مایکی بیاد عیب نداره؟
لبخند مهربونی زدم.
اوسامو: نه اصلا. می خوایم باهاش اشنا بشیم
اما: خوشحال شد* خیلی خب پس می بینمتون.
اوسامو: باشه. من میرم پیش تاکارا...
لازمه بگم پارت بعد کجاس؟😂
۷.۳k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.