Between ashes and light
⏤͟͟͞͞▣ Between ashes and light ⏤͟͟͞͞▣
part ۱۰
شبی از شبها، وقتی خون از لبش چکید و دیگر توان فریاد نداشت، ناگهان قلبش روشن شد.
وان فور آل درونش زبانه کشید
انگار صداهای تمام قهرمانان پیشین در گوشش میگفتند:
ایزوکو... برخیز. هنوز مأموریتت تمام نشده!
چشمانش درخشید.
زنجیرها شکستند.
کف سلول از انرژی سبز و طلایی لرزید.
در چند ثانیه، کل مخفیگاه ویلنها در نور غرق شد.
دیوارها فرو ریختند، آتش زبانه کشید، و صدای انفجار تا کیلومترها شنیده شد.
اما قدرت، سنگینتر از چیزی بود که بدن ایزوکو تاب بیاورد.
در حالی که همهجا ویران شده بود، با قدمهایی لرزان از میان دود بیرون آمد.
لباسش پاره، خون روی بازوهایش خشک، اما نگاهش مصمم.
میخواست به خانه برسد.
به باکوگو.
اما پاهایش دیگر همراهی نمیکردند.
یک قدم....دو قدم....
و بعد، پیش از آنکه از در اصلی یو. ای عبور کند،
زمین زیر پایش سیاه شد و بیهوش افتاد.
بفرمایید اینم پارت جدید😙
part ۱۰
شبی از شبها، وقتی خون از لبش چکید و دیگر توان فریاد نداشت، ناگهان قلبش روشن شد.
وان فور آل درونش زبانه کشید
انگار صداهای تمام قهرمانان پیشین در گوشش میگفتند:
ایزوکو... برخیز. هنوز مأموریتت تمام نشده!
چشمانش درخشید.
زنجیرها شکستند.
کف سلول از انرژی سبز و طلایی لرزید.
در چند ثانیه، کل مخفیگاه ویلنها در نور غرق شد.
دیوارها فرو ریختند، آتش زبانه کشید، و صدای انفجار تا کیلومترها شنیده شد.
اما قدرت، سنگینتر از چیزی بود که بدن ایزوکو تاب بیاورد.
در حالی که همهجا ویران شده بود، با قدمهایی لرزان از میان دود بیرون آمد.
لباسش پاره، خون روی بازوهایش خشک، اما نگاهش مصمم.
میخواست به خانه برسد.
به باکوگو.
اما پاهایش دیگر همراهی نمیکردند.
یک قدم....دو قدم....
و بعد، پیش از آنکه از در اصلی یو. ای عبور کند،
زمین زیر پایش سیاه شد و بیهوش افتاد.
بفرمایید اینم پارت جدید😙
- ۲.۱k
- ۰۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط