ازدواج اسیری
ازدواج اسیری
ویو ا.ت
خیلی درد داشتم، دوباره کتک خورده بودم و الان دارم میرم سر کار اخه چرا زندگی من اینجوریه همینطور که با خودم حرف میزدم یهو لیا (دوست صمیمی ات) اومد سمتم
لیا: سلام ات
ا.ت: سلام( یکم درد داشت و این از صورتش معلوم بود)
لیا: ات چی شده بازم از پدر و مادر ناتنیت کتک خوردی؟
ا.ت: چیزی نیست حالم خوبه
لیا: چی میگی دختر داری میلنگی
ا.ت: لیا میگم چیزی نیست(یکم صداشو برد بالا)
لیا:باشه چرا داد میزنی
ویو جونگکوک
بالاخره اطلاعات خانواده لویی رو پیدا کردم و تصمیم گرفتم با استفاده از دخترشون ازشون انتقام بگیرم امشب میرم جایی که دخترشون کار میکنه و منتظر فرصت میشم
بعد سرکار
ویو ا.ت:
خیلی خسته بودم و شب بود داشتم
به خونه میرفتم اما یهو یه کی از پشت منو کشوند تو ماشین بعد نمیدونم یه چیزی زد تو دستاش و بعد دهنمو با دستاش فشار داد نفهمیدم چی شد که دیگه بیهوش شدم
ویو ا.ت
خیلی درد داشتم، دوباره کتک خورده بودم و الان دارم میرم سر کار اخه چرا زندگی من اینجوریه همینطور که با خودم حرف میزدم یهو لیا (دوست صمیمی ات) اومد سمتم
لیا: سلام ات
ا.ت: سلام( یکم درد داشت و این از صورتش معلوم بود)
لیا: ات چی شده بازم از پدر و مادر ناتنیت کتک خوردی؟
ا.ت: چیزی نیست حالم خوبه
لیا: چی میگی دختر داری میلنگی
ا.ت: لیا میگم چیزی نیست(یکم صداشو برد بالا)
لیا:باشه چرا داد میزنی
ویو جونگکوک
بالاخره اطلاعات خانواده لویی رو پیدا کردم و تصمیم گرفتم با استفاده از دخترشون ازشون انتقام بگیرم امشب میرم جایی که دخترشون کار میکنه و منتظر فرصت میشم
بعد سرکار
ویو ا.ت:
خیلی خسته بودم و شب بود داشتم
به خونه میرفتم اما یهو یه کی از پشت منو کشوند تو ماشین بعد نمیدونم یه چیزی زد تو دستاش و بعد دهنمو با دستاش فشار داد نفهمیدم چی شد که دیگه بیهوش شدم
- ۲.۴k
- ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط