ویو کوک
ویو کوک
خواب بودم که با جیغ ات بیدار شدم دیدم یکی تو اتاق فرار کرد من پشتش رفتم (دنبالش کردم) رفت تو خیابون دنبالش با چند تا بادیگارد رفتم ولی گمش کردم شتت
_آفرین به همتون به راحتی گذاشتید در برهبه یکی از بادیگارد رو مو کردمو
_تا صبح پیداش نکنید من میدونم و تو
رفتم خونه (*واقعا داری میری خونه¡ یا منظورت عمارته ها _به تو چه داستانت بنویس *باش)
دیدم ات اجوما رو بغل کرده و خوابیدهبه اجوما گفتم بره به کاراش برسه
وای خدا چرا وقتی میخوابه انقد کیوت میشه لباسمو عوض کردم و رفتم کنارش دراز کشیدم خیلی بدنه کوچولویی داشت مطمئنم اگه لباس من رو بپوشه توش گم میشه(منظورشون ات هست) بغلش کردم و خوابیدم صبح با سنگینی نگاهی از خواب پا شودمدیدم ات داره نگام میکنه و
+صبح بخیر
_صبح شماهم بخیر کوچولو
قشنگ از چهرش میشد فهمید که هیچی از حرفام رو نفهمید لبخندی زدو گونم رو بوسید وقتی آمد سر جاش لباش رو بوسیدم اونم همراهیم میکرد تا اینکه
+پاشو بریم صبحونه بخوریم
خواب بودم که با جیغ ات بیدار شدم دیدم یکی تو اتاق فرار کرد من پشتش رفتم (دنبالش کردم) رفت تو خیابون دنبالش با چند تا بادیگارد رفتم ولی گمش کردم شتت
_آفرین به همتون به راحتی گذاشتید در برهبه یکی از بادیگارد رو مو کردمو
_تا صبح پیداش نکنید من میدونم و تو
رفتم خونه (*واقعا داری میری خونه¡ یا منظورت عمارته ها _به تو چه داستانت بنویس *باش)
دیدم ات اجوما رو بغل کرده و خوابیدهبه اجوما گفتم بره به کاراش برسه
وای خدا چرا وقتی میخوابه انقد کیوت میشه لباسمو عوض کردم و رفتم کنارش دراز کشیدم خیلی بدنه کوچولویی داشت مطمئنم اگه لباس من رو بپوشه توش گم میشه(منظورشون ات هست) بغلش کردم و خوابیدم صبح با سنگینی نگاهی از خواب پا شودمدیدم ات داره نگام میکنه و
+صبح بخیر
_صبح شماهم بخیر کوچولو
قشنگ از چهرش میشد فهمید که هیچی از حرفام رو نفهمید لبخندی زدو گونم رو بوسید وقتی آمد سر جاش لباش رو بوسیدم اونم همراهیم میکرد تا اینکه
+پاشو بریم صبحونه بخوریم
۷۴.۷k
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.