ویو ات
ویو ات
خیلی میترسیدم کوک اگه بامن کاری داشت اون رو توی کاغذ مینوشت و میداد بهم دکتر گفته بود تو گوشم یه مایع هست که نمیزاره بشنوم برای همین دیگه لازم نیست سمعک بخرم
کوک خوابیده بود ولی من خوابم نمیومد برای همین چشام رو بستم تا شاید خوابم بیاد
تازه داشت خوابم میبرد که احساس کردم یکی داره بهم دس میزنه برگشتم که دیدم یه فرد کاملا پوشیده هست
از ترس یه جیغی زدم که اون فرار کرد و کوک هم که اونو دیده بود رفت دنبالشاجوما آمد تو اتاق و اون شب منو اجوما کنار هم خوابیدیم
فردا صبح
با احساس خفگی از خواب بیدار شدم
به کنار نگاه کردم دیدم کوک منو بغل کرده بهش نگاه میکردم که نمیدونم کی از خواب بیدار شد
+صبح بخیر
_..........
نفهمیدم کوک چی گفت ولی به هر حال لبخندی زدم و گونش رو بوسیدن
خیلی میترسیدم کوک اگه بامن کاری داشت اون رو توی کاغذ مینوشت و میداد بهم دکتر گفته بود تو گوشم یه مایع هست که نمیزاره بشنوم برای همین دیگه لازم نیست سمعک بخرم
کوک خوابیده بود ولی من خوابم نمیومد برای همین چشام رو بستم تا شاید خوابم بیاد
تازه داشت خوابم میبرد که احساس کردم یکی داره بهم دس میزنه برگشتم که دیدم یه فرد کاملا پوشیده هست
از ترس یه جیغی زدم که اون فرار کرد و کوک هم که اونو دیده بود رفت دنبالشاجوما آمد تو اتاق و اون شب منو اجوما کنار هم خوابیدیم
فردا صبح
با احساس خفگی از خواب بیدار شدم
به کنار نگاه کردم دیدم کوک منو بغل کرده بهش نگاه میکردم که نمیدونم کی از خواب بیدار شد
+صبح بخیر
_..........
نفهمیدم کوک چی گفت ولی به هر حال لبخندی زدم و گونش رو بوسیدن
۳۸.۰k
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.