pt21
کتفشو باند پیچی کرد و زخمشو پانسمان کرد منو نگاه کرد و یه بوس از راه دور برام فرستاد کوک:میتونی بری دکتر:چشم ارباب رفت بیرون رفتم جلو صورتش لباشو بوسیدم من:میرم بگم برات غذا درست کنن حتما خیلی گشنته کوک:زود بیای ها من:باشه لختم بیرون نیا کوک:حسودیت میشه من:نه فقط دوست ندارم جز من کسی نگات کنه کوک:اوخخخ لپمو کشید من:برم الان میام رفتم از اتاق بیرون سمت آشپزخونه یکیشون یجوری نگام میکرد دختر بود ولی اهمیت ندادم من:میخوام برا ارباب خوشمزه ترین غذا رو درست کنید فهمیدید خدمتکارا:چشم خانوم من:جولی جولی:بله خانوم من:تو درست کن تو خدمتکار مورد اعتمادی پس خودت درست کن جولی:چشم خانوم وایسادم همونجا حوصلم سر رفت دیدم جونگ کوک اومد کوک:هواسان من:جان کی گفت بلند شی کوک:خوبم من:جونگ کوک کوک:جانم رفتم بیرون من:یکی اینجا مشکوک میزنه نگاش نکن بغل اون خدمتکاره وایساده کوک:چرا همچین فکری میکنی من:حس خوبی بهش ندارم به همشون کوک:تو ریکشن نشون نده تا بفهمم کیه من:اگه حسم درست باشه و بخواد بینمونو خراب کنی چی صورتمو تو دستاش گرفت کوک:بین من و تو هیچ وقت خراب نمیشه من:دلشوره بدی دارم کوک:عروسکم دلشوره چیو داری آخه کسی تا الان حق نداشته بین من و تو رو خراب کنه و نشده درضمن استرس و دلشوره واسه قلبت خوب نیست عزیزکم وقتی اینقدر عاشق همیم چرا باید بینمون خراب شه خیلی آروم گرفتم بغلش کردم اونم بغلم کرد گردنمو بوسید راست میگفت اگه واقعا عاشق باشیم که هستیم کنار هم هستیم
۲۸.۰k
۰۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.