سلاممممم
سلاممممم
چطورید؟
خب اول اینکه قراره تومار بشه پس اره
خب مورد اول ایشونو که میشناسید کانامی برادر کوچکتر سومیکو
مورد دوم میدونم کلا ربطی نداره ولی خب نتونستم بهتون نگم
میخوام میزان حرومزاده گی ی افغانی رو نشون بدم
کلا از اونجایی شروع میشه که با خانواده پدریم رفته بودیم دیدن بقیه خانواده پدریم تغریبا میشه گفت که دام دارن و توی شهرستان زندگی میکنن بعد همین جور که خانواده داشتن حرف میزدند که یکی از حرف های زن دایی بابام که اهل همون شهرستان بود نظرمو جلب کرد میگفت:همسایشون ی دختر داشت که این دختر عاشق کارگر باباش که ی افغانی حرومزاده بود میشه پدر خانواده اجازه نمیده دخترش با حرومزاده ازدواج کنه ولی دختره میگه یا اجازه میدی یا خودمو میکشم پدره هم درد مجبوری اجازه میشه و خود پدره ی خونه (میسازه)
و دختره و اون حرومزاده رو میفرسته که برن سر خونه و زندگیشون بعد چند سال که ی پسر میارن
حرومزاده میگه که خانوادم میخوان عروس رو ببیند، پدر دختره اجازه نمیده و نمیزاره دختره بره اشغالستان(افغانستان ) ولی بعد از کلی اصرار دختره
پدره راضی میشه و بعد از اینکه میرسن اونطرف مرز پدره میبینه عه!نه دختره جواب تلفن رو میده نه حرومزاده بعدشم میبینن یک ماه خبری از دخترش نیست پدره هم به همه دری میزنه که دخترشو پیدا کنن حتی تا سفارت هم رفتن.و بعد از ۴ماه پدره میبینه از سفارت زنگ میزنن و بهش میگن دخترش رو پیدا کردن ! تازه حالا دختره پیدا شده نه حرف میزنه نه چیزی بعدش دختره رو میبرن مشاوره و مشاوره هم میگه باهاش حرف نزنید تا خود دختره به حرف بیاد
و بعد ۳ماه دختره به حرف میاد پدره ازش میپرسه چیشده؟بچت کو؟کجا بودی؟
دختره هم تعریف میکنه که تا رفتیم اون طرف مرز گوشیمو از گرفت و انداخت از ماشین بیرون بعدشم منو برد توی ی خونه دوطبقه و طبقه اولش خودش زندگی میکرد و طبقه دوم منو انداخت توش و ازش به عنوان ی منبع پول استفاده کرد و هر شب ی مرد یا مشتری جدید میآورد و خودش پولشو میگرفت، میخواستم خودکشی کنم ولی توی اوت اتاق حتی وسیله ایی هم نبود ی روزم داشتم از پنجره بیرون رو نگاه میکردم که دیدم ی لیموزین با پرچم ایران داره رد میشه منم شیشه رو هر جوری بود شکستم و از پنجره پریدم بیرون و خودمو جلوی لیموزین انداختم بعدشم گفتم ایرانیم و اونی هم که توی ماشین بود(حقیقتً اینجارو نفهمیدم کی بود چون صدای آهنگم ی یهویی بلند شد) اومد و کتش رو انداخت روم چون لخت لخت بودم و بعد دیگه نجات پیدا کردم بچمم ازم گرفت و نمیدونم چه بلایی سرش آورده
ولی خداوک حرومزاده باشه که با ناموس خودش ی همچین کاری بکنه
#نه-به-افغانی ها
#نه_به_افغانی ها
چطورید؟
خب اول اینکه قراره تومار بشه پس اره
خب مورد اول ایشونو که میشناسید کانامی برادر کوچکتر سومیکو
مورد دوم میدونم کلا ربطی نداره ولی خب نتونستم بهتون نگم
میخوام میزان حرومزاده گی ی افغانی رو نشون بدم
کلا از اونجایی شروع میشه که با خانواده پدریم رفته بودیم دیدن بقیه خانواده پدریم تغریبا میشه گفت که دام دارن و توی شهرستان زندگی میکنن بعد همین جور که خانواده داشتن حرف میزدند که یکی از حرف های زن دایی بابام که اهل همون شهرستان بود نظرمو جلب کرد میگفت:همسایشون ی دختر داشت که این دختر عاشق کارگر باباش که ی افغانی حرومزاده بود میشه پدر خانواده اجازه نمیده دخترش با حرومزاده ازدواج کنه ولی دختره میگه یا اجازه میدی یا خودمو میکشم پدره هم درد مجبوری اجازه میشه و خود پدره ی خونه (میسازه)
و دختره و اون حرومزاده رو میفرسته که برن سر خونه و زندگیشون بعد چند سال که ی پسر میارن
حرومزاده میگه که خانوادم میخوان عروس رو ببیند، پدر دختره اجازه نمیده و نمیزاره دختره بره اشغالستان(افغانستان ) ولی بعد از کلی اصرار دختره
پدره راضی میشه و بعد از اینکه میرسن اونطرف مرز پدره میبینه عه!نه دختره جواب تلفن رو میده نه حرومزاده بعدشم میبینن یک ماه خبری از دخترش نیست پدره هم به همه دری میزنه که دخترشو پیدا کنن حتی تا سفارت هم رفتن.و بعد از ۴ماه پدره میبینه از سفارت زنگ میزنن و بهش میگن دخترش رو پیدا کردن ! تازه حالا دختره پیدا شده نه حرف میزنه نه چیزی بعدش دختره رو میبرن مشاوره و مشاوره هم میگه باهاش حرف نزنید تا خود دختره به حرف بیاد
و بعد ۳ماه دختره به حرف میاد پدره ازش میپرسه چیشده؟بچت کو؟کجا بودی؟
دختره هم تعریف میکنه که تا رفتیم اون طرف مرز گوشیمو از گرفت و انداخت از ماشین بیرون بعدشم منو برد توی ی خونه دوطبقه و طبقه اولش خودش زندگی میکرد و طبقه دوم منو انداخت توش و ازش به عنوان ی منبع پول استفاده کرد و هر شب ی مرد یا مشتری جدید میآورد و خودش پولشو میگرفت، میخواستم خودکشی کنم ولی توی اوت اتاق حتی وسیله ایی هم نبود ی روزم داشتم از پنجره بیرون رو نگاه میکردم که دیدم ی لیموزین با پرچم ایران داره رد میشه منم شیشه رو هر جوری بود شکستم و از پنجره پریدم بیرون و خودمو جلوی لیموزین انداختم بعدشم گفتم ایرانیم و اونی هم که توی ماشین بود(حقیقتً اینجارو نفهمیدم کی بود چون صدای آهنگم ی یهویی بلند شد) اومد و کتش رو انداخت روم چون لخت لخت بودم و بعد دیگه نجات پیدا کردم بچمم ازم گرفت و نمیدونم چه بلایی سرش آورده
ولی خداوک حرومزاده باشه که با ناموس خودش ی همچین کاری بکنه
#نه-به-افغانی ها
#نه_به_افغانی ها
۴.۵k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.