سه پارتی هیسونگ p۲
~ تو اونو ول کن بزار بره مگه نمیبینی که من میشناسمش پس در نتیجه داره راست میگه که زن هیسونگ هیونگه اگه هم که نمیبینی یعنی اینکه منو نمیشناسی
بادیگارد دستم رو ول کرد
بادیگارد : چشم آقا ( به جیک )
من بدون هیچ توجهی سریع رفتم داخل و به سمت اتاق تمرین گروه انهایپن رفتم ، وقتی وارد اتاق شدم دیدم سونو به همراه جی و سونگهون داخل نشستند و دارن استراحت میکنن
ــ ا/ت تو اینجا چیکار میکنی ؟
° ا ا/ت چیزی شده ؟
+ هیسونگ کجاست ( نفس نفس زنان )
`` آروم باش اول یکم نفس بگیر بعد صحبت میکنیم
تا میخواستم چیزی بگم که یک دفعه جونگوون با عجله وارد اتاق شد
÷ بچه بچه ها هیسونگ هیونگ و نیکی ( نفس نفس )
÷ نه زن داداش تو اینجا چیکار میکنی
با نگرانی به سمتش رفتم
+ هیسونگ و نیکی چی ؟ چی شده ؟
÷ چیزه
° بابا جونگوون بگو دیگه مردیم از نگرانی
`` جونگی چی شده ؟
÷ امممم .......
بدون اینکه اجازه حرف زدن به جونگوون رو بدم به سمت جایی که جونگوون ازش اومد داخل اتاق تمرین رفتم اما نمیدونستم هیسونگ اینا کجان
÷ وایسا زن داداش
+ جونگوون بگو هیسونگ اینا کجان ؟ ( با نگرانی )
÷ یک دقیقه وایسا خب
^ هیسونگ هیونگ خواهش میکنم پاشو
تا صدای نیکی رو شنیدم به سمت جایی که صدا میومد رفتم ، رفتیم به سمت در پشتی کمپانی وقتی رسیدم هیسونگ رو که توی بغل نیکی بیهوش شده بود رو دیدم با نگرانی زیادی که داشتم به سمتشون رفتم و نشستم بغل هیسونگ و دست هاش رو گرفتم
+ هیسونگ .... هیسونگ ( نفس نفس زنان و با بغض )
که یک دفعه بدون اختیار اشک هام شروع کرد به ریختن
+ هیسونگگگگ ( گریه )
همین جوری داشتم گریه می کردم و اشک می ریختم و نمیدونستم چیکار کنم که یک دفعه نیکی شروع کرد به خندیدن
^ 😂
که یک دفعه هیسونگ چشماش رو باز کرد و بلند شد
+ هیسونگ هق .... هق خداروشکر هق ، هیسونگ حالت هق خوبه ؟ هق چیزیت که هق نشده ( با بغض و نگرانی )
^ عجب فیلمی شد 🤣
× نیکی چرا گند زدی توی دراما مون میزاشتی یکم بیشتر طول می کشید
+ هق چه هق درامایی ؟ هااااااا هق ( با بغض و عصبانیت زیاد )
+ حتما شوخیت تون هق گرفته دیگه هق داشتم از هق نگرانی هق دیوونه می شدم هق بعد اونوقت هق شما میگین هق درامااااااا هق ( با بغض و عصبانیت )
با گریه و عصبانیت پاشدم و داشتم می رفتم که هیسونگ دستم رو گرفت
× ا/ت وایسا
+ ولم کن هق
و داشتم می رفتم که مانعم شد و جلوم وایساد
× ا/ت میگم یک دقیقه وایسا بزار برات توضیح بدم
+ من حرفی هق با تو ندارم
× بابا قرار بود سورپرایزت کنم ولی نیکی گند زد توش
+ سورپرایز هق سورپرایز هق داشتین سکته ام می دادین هق تا سورپرایز
× بزار برات توضیح بدم خو
+ من حرفی هق برای گوش دادن هق ندارم هق
بدون اینکه بزارم توضیحی بده از بغلش رد شدم که سونو جلوم رو گرفت
+ سونو هق خواهش میکنم هق از سر راهم هق برو هق کنار هق
° ا/ت خواهش میکنم یک دقیقه وایسا
بدون توجه داشتم می رفتم که دستم رو گرفت
+ سونو خواهش هق میکنم هق نمی خوام دلتو هق بشکنم
سونو خیلی مصمم جلوم وایساده بود و دستم رو گرفته بود و ول نمی کرد که بی اختیار اشک هام دوباره شروع کردن به ریختن
° ا ا/ت چرا گریه میکنی بیا باهام صحبت کنیم باشه ؟ قبول ؟
+ هق باشه هق
سونو : به اعضا اشاره کردم که برن یک جای دیگه که یک دفعه
× سونو تنهایی با ا/ت چیکار داریییی ( خونسرد اما عصبی )
که جونگوون دست هیسونگ رو گرفت
÷ ا هیسونگ هیونگ الان وقت حسودی نیستا میدونی که سونو هیونگ توی آروم کردن و دلداری دادن خیلی خوبه پس بزار زن داداش رو آروم کنه و میدونی که زن داداش الان به هیچ عنوانه با تو حرف نمیزنه پس بیا بریم
× باووشه ، ولی زیاد طول نکشه هاااا باشه
° قبول
× بهت اعتماد دارم ( آروم و با لبخند )
و رفتن یک گوشه ی دیگه و منو ا/ت در یک گوشه ای تنها شدیم ، به ا/ت اشاره کردم
° ا/ت بیا بشین اینجا
+ باشه هق
• بعد از اینکه ا/ت نشست
° خب میدونی که هیسونگ هیونگ اصلا قصد بدی برای اون کار نداشت درسته
+ هق دیدم چقدر هق قصد بدی هق نداشت هق
° میدونم تو خیلی حق داری ولی میدونی که هیسونگ هیونگ همیشه خوب تو رو میخواد و خیلی عاشقته و خب الان هم یکم شیطونیش گل کرده بود ولی در هر حال میخواست سوپرایزت کنه یعنی خب از صبح داشت اینجا تدارک میدید
+ تدارک میدید تا هق منو زهره ترک هق کنه دیگه هق
° ای بابا خانم ا/ت یک دقیقه بزار حرفم کامل شه
+ سکوت .......
° خب داشتم می گفتم خلاصه که هیسونگ هیونگ از صبح خیلی زحمت کشیده ولی خب تو هم خیلی ترسیدی میدونم ولی حداقل به حرفاش گوش بده ببین چی میگه باشه ؟
+ قبوله هق
° لبخند .......
سریع به سمت هیسونگ هیونگ رفتم
° هیسونگ هیونگ ا/ت رو راضی کردم تا به حرفات گوش کنه حالا برو و باهاش حرف بزن ( لبخند )
ادامه پارت بعد ....
بادیگارد دستم رو ول کرد
بادیگارد : چشم آقا ( به جیک )
من بدون هیچ توجهی سریع رفتم داخل و به سمت اتاق تمرین گروه انهایپن رفتم ، وقتی وارد اتاق شدم دیدم سونو به همراه جی و سونگهون داخل نشستند و دارن استراحت میکنن
ــ ا/ت تو اینجا چیکار میکنی ؟
° ا ا/ت چیزی شده ؟
+ هیسونگ کجاست ( نفس نفس زنان )
`` آروم باش اول یکم نفس بگیر بعد صحبت میکنیم
تا میخواستم چیزی بگم که یک دفعه جونگوون با عجله وارد اتاق شد
÷ بچه بچه ها هیسونگ هیونگ و نیکی ( نفس نفس )
÷ نه زن داداش تو اینجا چیکار میکنی
با نگرانی به سمتش رفتم
+ هیسونگ و نیکی چی ؟ چی شده ؟
÷ چیزه
° بابا جونگوون بگو دیگه مردیم از نگرانی
`` جونگی چی شده ؟
÷ امممم .......
بدون اینکه اجازه حرف زدن به جونگوون رو بدم به سمت جایی که جونگوون ازش اومد داخل اتاق تمرین رفتم اما نمیدونستم هیسونگ اینا کجان
÷ وایسا زن داداش
+ جونگوون بگو هیسونگ اینا کجان ؟ ( با نگرانی )
÷ یک دقیقه وایسا خب
^ هیسونگ هیونگ خواهش میکنم پاشو
تا صدای نیکی رو شنیدم به سمت جایی که صدا میومد رفتم ، رفتیم به سمت در پشتی کمپانی وقتی رسیدم هیسونگ رو که توی بغل نیکی بیهوش شده بود رو دیدم با نگرانی زیادی که داشتم به سمتشون رفتم و نشستم بغل هیسونگ و دست هاش رو گرفتم
+ هیسونگ .... هیسونگ ( نفس نفس زنان و با بغض )
که یک دفعه بدون اختیار اشک هام شروع کرد به ریختن
+ هیسونگگگگ ( گریه )
همین جوری داشتم گریه می کردم و اشک می ریختم و نمیدونستم چیکار کنم که یک دفعه نیکی شروع کرد به خندیدن
^ 😂
که یک دفعه هیسونگ چشماش رو باز کرد و بلند شد
+ هیسونگ هق .... هق خداروشکر هق ، هیسونگ حالت هق خوبه ؟ هق چیزیت که هق نشده ( با بغض و نگرانی )
^ عجب فیلمی شد 🤣
× نیکی چرا گند زدی توی دراما مون میزاشتی یکم بیشتر طول می کشید
+ هق چه هق درامایی ؟ هااااااا هق ( با بغض و عصبانیت زیاد )
+ حتما شوخیت تون هق گرفته دیگه هق داشتم از هق نگرانی هق دیوونه می شدم هق بعد اونوقت هق شما میگین هق درامااااااا هق ( با بغض و عصبانیت )
با گریه و عصبانیت پاشدم و داشتم می رفتم که هیسونگ دستم رو گرفت
× ا/ت وایسا
+ ولم کن هق
و داشتم می رفتم که مانعم شد و جلوم وایساد
× ا/ت میگم یک دقیقه وایسا بزار برات توضیح بدم
+ من حرفی هق با تو ندارم
× بابا قرار بود سورپرایزت کنم ولی نیکی گند زد توش
+ سورپرایز هق سورپرایز هق داشتین سکته ام می دادین هق تا سورپرایز
× بزار برات توضیح بدم خو
+ من حرفی هق برای گوش دادن هق ندارم هق
بدون اینکه بزارم توضیحی بده از بغلش رد شدم که سونو جلوم رو گرفت
+ سونو هق خواهش میکنم هق از سر راهم هق برو هق کنار هق
° ا/ت خواهش میکنم یک دقیقه وایسا
بدون توجه داشتم می رفتم که دستم رو گرفت
+ سونو خواهش هق میکنم هق نمی خوام دلتو هق بشکنم
سونو خیلی مصمم جلوم وایساده بود و دستم رو گرفته بود و ول نمی کرد که بی اختیار اشک هام دوباره شروع کردن به ریختن
° ا ا/ت چرا گریه میکنی بیا باهام صحبت کنیم باشه ؟ قبول ؟
+ هق باشه هق
سونو : به اعضا اشاره کردم که برن یک جای دیگه که یک دفعه
× سونو تنهایی با ا/ت چیکار داریییی ( خونسرد اما عصبی )
که جونگوون دست هیسونگ رو گرفت
÷ ا هیسونگ هیونگ الان وقت حسودی نیستا میدونی که سونو هیونگ توی آروم کردن و دلداری دادن خیلی خوبه پس بزار زن داداش رو آروم کنه و میدونی که زن داداش الان به هیچ عنوانه با تو حرف نمیزنه پس بیا بریم
× باووشه ، ولی زیاد طول نکشه هاااا باشه
° قبول
× بهت اعتماد دارم ( آروم و با لبخند )
و رفتن یک گوشه ی دیگه و منو ا/ت در یک گوشه ای تنها شدیم ، به ا/ت اشاره کردم
° ا/ت بیا بشین اینجا
+ باشه هق
• بعد از اینکه ا/ت نشست
° خب میدونی که هیسونگ هیونگ اصلا قصد بدی برای اون کار نداشت درسته
+ هق دیدم چقدر هق قصد بدی هق نداشت هق
° میدونم تو خیلی حق داری ولی میدونی که هیسونگ هیونگ همیشه خوب تو رو میخواد و خیلی عاشقته و خب الان هم یکم شیطونیش گل کرده بود ولی در هر حال میخواست سوپرایزت کنه یعنی خب از صبح داشت اینجا تدارک میدید
+ تدارک میدید تا هق منو زهره ترک هق کنه دیگه هق
° ای بابا خانم ا/ت یک دقیقه بزار حرفم کامل شه
+ سکوت .......
° خب داشتم می گفتم خلاصه که هیسونگ هیونگ از صبح خیلی زحمت کشیده ولی خب تو هم خیلی ترسیدی میدونم ولی حداقل به حرفاش گوش بده ببین چی میگه باشه ؟
+ قبوله هق
° لبخند .......
سریع به سمت هیسونگ هیونگ رفتم
° هیسونگ هیونگ ا/ت رو راضی کردم تا به حرفات گوش کنه حالا برو و باهاش حرف بزن ( لبخند )
ادامه پارت بعد ....
- ۴۲.۳k
- ۱۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط