هَنوزَم حَبسِه دِل
هَنوزَم حَبسِه دِل
هَنوزَم حَبسِه تَن
دوبارِه می خونِه
اون مَردِ شَررِ خَط شِکَن
دوبارِه ریشِه یِ مَنو ،
سُکوتِه تَن بِه تَن جُنون
دوبارِه بُغضِ یِه شَررور
دوبارِه هَمصِدا بِخون...
« قَسَم بِه صِدایِ خَستِه یِ تو بَرادَری با غَم »
« قَسَم بِه آیِه هایِ زِمزِمه وار رو لَبِ مادَر »
«قَسَم بِه چِشمایِ خیسی کِه تَر شُدِه تو دیدارِت»
«واسِه ضَجِه یِ نَسل ِ مَن و مُشت هایِ تو دیوارِت»
«قَسَم بِه بودَن و بود و نَبود و گِریِه و ماتَم »
مَن اَز دیروزی میگَم کِه صِداتو با غَمام دوختَم
کِه اَز بُغضِ تو بیداریت و اَز داغِ دِلِت سوختَم
کِه اَز نَفَهمیدَن و گُم شُدَن تو واژِه دِلسَردی
کِه مایوس نِمیشی هَرگِز و چون تو خودِ هَمون دَردی
تو می جَنگی و دِشنِه هایِ پُشتِت بی اَثَر میشِه
کِه صَد تا روز و شَب سر شُد و این روزَم بِه سَر میشِه
تو پای بَندِ یِه اَصلی کِه حُقوقِ آدَمی گُم نیست
یه عقایدِ نُرمی کِه توش اِحساسی اَز دُگم نیست و
اون دَردی کِه تو تاریخ بِه پایِ واژِه اُفتادِه
تو اَز نَسلی کِه تو جَنگَم بِبین مَردونِه ایستادِه
تو با غُروری و تَلخی تو لَحنِت مِثلِ حَرفاتِه و
یه جَماعَتی با عِشق بِه دَردایِ تو دِل دادِه
کِه بِه هَم نَسلِ غَمگینت شِرافَت رو تو یاد دادی
تو حَک می شی تو قلبِ تَن بِه اِسمِ خوبِه آزادی
بَرایِ شاهینِ نَجفیِ عَزیز وَ دَردهایِ مُشتَرکِ چَند نَسل...
هَمیشِه اُستُوار بِمان مَرد ..
(نمیـدونمـ کـی نوشتـه -_-)
۲۳:۴۸
هَنوزَم حَبسِه تَن
دوبارِه می خونِه
اون مَردِ شَررِ خَط شِکَن
دوبارِه ریشِه یِ مَنو ،
سُکوتِه تَن بِه تَن جُنون
دوبارِه بُغضِ یِه شَررور
دوبارِه هَمصِدا بِخون...
« قَسَم بِه صِدایِ خَستِه یِ تو بَرادَری با غَم »
« قَسَم بِه آیِه هایِ زِمزِمه وار رو لَبِ مادَر »
«قَسَم بِه چِشمایِ خیسی کِه تَر شُدِه تو دیدارِت»
«واسِه ضَجِه یِ نَسل ِ مَن و مُشت هایِ تو دیوارِت»
«قَسَم بِه بودَن و بود و نَبود و گِریِه و ماتَم »
مَن اَز دیروزی میگَم کِه صِداتو با غَمام دوختَم
کِه اَز بُغضِ تو بیداریت و اَز داغِ دِلِت سوختَم
کِه اَز نَفَهمیدَن و گُم شُدَن تو واژِه دِلسَردی
کِه مایوس نِمیشی هَرگِز و چون تو خودِ هَمون دَردی
تو می جَنگی و دِشنِه هایِ پُشتِت بی اَثَر میشِه
کِه صَد تا روز و شَب سر شُد و این روزَم بِه سَر میشِه
تو پای بَندِ یِه اَصلی کِه حُقوقِ آدَمی گُم نیست
یه عقایدِ نُرمی کِه توش اِحساسی اَز دُگم نیست و
اون دَردی کِه تو تاریخ بِه پایِ واژِه اُفتادِه
تو اَز نَسلی کِه تو جَنگَم بِبین مَردونِه ایستادِه
تو با غُروری و تَلخی تو لَحنِت مِثلِ حَرفاتِه و
یه جَماعَتی با عِشق بِه دَردایِ تو دِل دادِه
کِه بِه هَم نَسلِ غَمگینت شِرافَت رو تو یاد دادی
تو حَک می شی تو قلبِ تَن بِه اِسمِ خوبِه آزادی
بَرایِ شاهینِ نَجفیِ عَزیز وَ دَردهایِ مُشتَرکِ چَند نَسل...
هَمیشِه اُستُوار بِمان مَرد ..
(نمیـدونمـ کـی نوشتـه -_-)
۲۳:۴۸
۸.۸k
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.