تف و چاره گهی و طفلی سیام

تف وَ چاره گَه‌ی، وَ طِفلی سیام!

خُوَزیا وَ دالِگ، وَ بار بِچِیام!

تف بر چاره‌ی از خردسالی سیاهم! ای کاش در شکم مادر می‌مردم!

اَر بِزانِستیام، کامین روژ مِردیام!

زِنَی وَی دنیا، حرام کِردیام!

اگر می‌دانستم چه روزی مرگم فرا می‌رسد! زندگانی در این دنیا را خراب می‌کردم!

اَر بِزانِستیام، چِه روژی مِردیام!

دار و ندارِم، پِراشان کِردیام!

اگر متوجه می‌شدم که چه روزی می‌میرم!

دارائی و همه‌ی هست نیستم را پخش و پلا می‌کردم!

اَر بِزانِیستیام، ایجورَه مِردیام!

لانه و بانَه‌ی خُوَه‌م، ویرانَه کِردیام!

اگر می‌دانستم این‌طوری از دنیا می‌روم! خانه و کاشانه‌ی خود را ویرانه‌ می‌کردم!

پنجَه‌م وَ پنجَه‌ت، مُحکم بِگِردیام!

اَر مِردِن راسَه، اَوسا بمِردیام!

کاش پنجه‌ام را در پنجه‌ات محکم می‌کردم! اگر مردن راست است، آن وقت می‌مردم!

۰۰:۰۲
دیدگاه ها (۱۰)

گـلهـآـیِ پـــرپــرت سـوخته در ایـن بـآغ ~ .. .۰۰:۰۴

آخ که چقــدر درد مـی کنـن [ نَـفسآمـ ] ..۰۰:۱۴

خـوبَم اَز همآن خ ـُوب ـهایے کـﮧ نبـودنـش بیشتَر لبخنـد میزن...

هَنوزَم حَبسِه دِلهَنوزَم حَبسِه تَندوبارِه می خونِهاون مَرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط