شیفت شب...
شیفت شب...
P28
کوک: قبول نیست..
ا.ت: چی؟
کوک: تو به تهیونگ جلوی چشم من گفتی "ددی" اونوقت به من میگی "عزیزم"؟
ا.ت: اون کار برای در آوردن حرص تو بود..وگرنه من هیچوقت به کسی نمیگم..."ددی"!
"ویو هانول"
"دیروقت بود و داشتم با سوهو چت میکردم...اون بیدار بود و بهم گفت برم پیشش! اما الان؟ولی خب خودمم دلم میخواد برم...پس حرکت کردم سمت خونه سوهو و برای ا.ت و کوک هم نامه گذاشتم"
کوک: به کسی نمیگی..."ددی"؟
ا.ت: نچ!
کوک: ولی امشب کاری میکنم که بلند بگی..."اومم..ددی تند تر"(خنده شیطانییی)
ا.ت: منظورت چیه...(ترس)
"کوک رو ا.ت خیمه زد و لباش رو گذاشت رو لبای ا.ت و میمکید...شروع کرد به درآوردن لباس ا.ت و لباس خودش! اونا کاملا لخت بودن!"
ا.ت: اما کوک...
کوک: هیششش!
"کوک دوباره رفت سراغ لبای ا.ت اما ا.ت همکاری نمیکرد برای همین کوک لب پایین ا.ت رو گاز گرفت و ا.ت هم شروع کرد! کوک رفت سراغ...(ادامش تو کامنتای پارت بعد)
P28
کوک: قبول نیست..
ا.ت: چی؟
کوک: تو به تهیونگ جلوی چشم من گفتی "ددی" اونوقت به من میگی "عزیزم"؟
ا.ت: اون کار برای در آوردن حرص تو بود..وگرنه من هیچوقت به کسی نمیگم..."ددی"!
"ویو هانول"
"دیروقت بود و داشتم با سوهو چت میکردم...اون بیدار بود و بهم گفت برم پیشش! اما الان؟ولی خب خودمم دلم میخواد برم...پس حرکت کردم سمت خونه سوهو و برای ا.ت و کوک هم نامه گذاشتم"
کوک: به کسی نمیگی..."ددی"؟
ا.ت: نچ!
کوک: ولی امشب کاری میکنم که بلند بگی..."اومم..ددی تند تر"(خنده شیطانییی)
ا.ت: منظورت چیه...(ترس)
"کوک رو ا.ت خیمه زد و لباش رو گذاشت رو لبای ا.ت و میمکید...شروع کرد به درآوردن لباس ا.ت و لباس خودش! اونا کاملا لخت بودن!"
ا.ت: اما کوک...
کوک: هیششش!
"کوک دوباره رفت سراغ لبای ا.ت اما ا.ت همکاری نمیکرد برای همین کوک لب پایین ا.ت رو گاز گرفت و ا.ت هم شروع کرد! کوک رفت سراغ...(ادامش تو کامنتای پارت بعد)
۱۴.۶k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳