شبی آزرده از خانه نهادم پا به میخانه
شبی آزرده از خانه نهادم پا به میخانه...
پریشان حال و دیوانه سپردم دل به پیمانه...
بدستم جام شاهانه کنارم شمع و پروانه...
دو چشمم را که من بستم قدح افتاد از دستم...
در میخانه را بستم نبیند هیچ کس مستم...
در آن تاریک میخانه گرفتم تیغ در دستم...
گمان کردم رها هستم ز آدمها جدا هستم...
غم پیمانه بشکستم و از دست خدا جستم...
در آن حالم ندا آمد که ای تو بنده مستم...
رها کن جام و ساقی را که اینجا هم خدا هستم...
پریشان حال و دیوانه سپردم دل به پیمانه...
بدستم جام شاهانه کنارم شمع و پروانه...
دو چشمم را که من بستم قدح افتاد از دستم...
در میخانه را بستم نبیند هیچ کس مستم...
در آن تاریک میخانه گرفتم تیغ در دستم...
گمان کردم رها هستم ز آدمها جدا هستم...
غم پیمانه بشکستم و از دست خدا جستم...
در آن حالم ندا آمد که ای تو بنده مستم...
رها کن جام و ساقی را که اینجا هم خدا هستم...
- ۲.۴k
- ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط