پارت [51]

پارت [51]
وقتی خواب بودن.......

ا/ت:یا دخترم حالت چطوره؟
دخترش:یااا اومااا میپره بغلش
ا/ت:دخترم ناراحتی بابات داره ازدواج میکنه؟من بهش گفته بودم عزیزم
دخترش:یا اوما من نمیخوام اون زنه مادرم بشه اوما اون زنه معلومه زن خوبی نیست
ا/ت:دختره گلم من نمیتونم در مورد این موضوع بهت چیزی بگم تنها راهی که میتونیم باباتو ازین کار منصرف کنیم اینه که....
یهو در اتاق باز شدو دختره بیدار شد

هه سو بود:
هه سو:سلام بچهاا بیدار شین صبحتون بخیر
دختره:یااا نمیشد الان نمیومدی (باعصبانیت)
هه سو:ای...این چه طرز رفتاره خانم....... (اسمشو میگه)
تهیونگ:میاد یهو،چیشده هه سو؟
هه سو:از دخترت بپرس آقایه کیم
تهیونگ:چیکار کردی باز؟
دخترش:اوپاا (گریه میکنه میره بغلش )خواب مامانو دیدم اون سعی داشت یچیزی بهم بگه که زنت اومد بیدارم کرد (همینجوری گریه میکرد)
تهیونگ:یا دخترم گریه نکن اشکالی نداره
دخترش:حرفش خیلی مهم بود اگر دیگه نیاد چی؟
تهیونگ:میاد دخترم گریه نکن؛هه سو تو بهتره بری پایین(این جملرو اروم گف)
پسرش:ابجی بیا بغلم گریه نکن
بغلش میکنه
پسرش:بابا امیشب بیا سه نفری حرف بزنیم
تهیونگ:باشه بچها ولی باید به هه سو احترام بزارید تا شب خب؟
پسرش و دخترش:باشه






ادامع دارد..‌