وقتی از سربازی برمیگرده و
وقتی از سربازی برمیگرده و....
بهترین روز زندگیت بود روز برگشتن نامجون از سربازی
از دیشب خوشحال بودی و از هیجان خوابت نبرد
ویو صبح دم در پادگان
خیلی خوشحال بودی چند دقیقه ی دیگه تمام این ۲ سال تموم میشد
نامجون از در پادگان اومد بیرون دختر وقتی پسر رو دید
از هیجان پرید بغل پسر
نامجون : سلام پرنسس کوچولوی من
ا.ت: سلام مرد من
نامجون دختر رو بغل کرد موهای بلند و لخت دختر رو بوسید
نامجون: هنوز هم همون بو رو میده
لب دختر رو بوسید دختر هم بوسه رو عمیق تر کرد
فن هایی که اونجا بودن از خوشحالی و هیجان داد و جیغ میزدن
دختر لبش رو جدا کرد و سرش رو توی گردن پسر گذاشت بو کشید
ا.ت: هنوز بوی شکلات میدی
هردو خندیدن تهیونگ هم با ذوق به این دو کبوتر نگاه میکرد قلبش آب میشد ........
بهترین روز زندگیت بود روز برگشتن نامجون از سربازی
از دیشب خوشحال بودی و از هیجان خوابت نبرد
ویو صبح دم در پادگان
خیلی خوشحال بودی چند دقیقه ی دیگه تمام این ۲ سال تموم میشد
نامجون از در پادگان اومد بیرون دختر وقتی پسر رو دید
از هیجان پرید بغل پسر
نامجون : سلام پرنسس کوچولوی من
ا.ت: سلام مرد من
نامجون دختر رو بغل کرد موهای بلند و لخت دختر رو بوسید
نامجون: هنوز هم همون بو رو میده
لب دختر رو بوسید دختر هم بوسه رو عمیق تر کرد
فن هایی که اونجا بودن از خوشحالی و هیجان داد و جیغ میزدن
دختر لبش رو جدا کرد و سرش رو توی گردن پسر گذاشت بو کشید
ا.ت: هنوز بوی شکلات میدی
هردو خندیدن تهیونگ هم با ذوق به این دو کبوتر نگاه میکرد قلبش آب میشد ........
- ۳.۶k
- ۲۷ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط