دارم به بی مجالیِ خود فکر می کنم
با ذهنِ پیرسالیِ خود فکر میکنم
هر سال، وقت کشتنِ شمع تولدم
بر قتل احتمالی خود فکر میکنم
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
گاهی به جای خالی خود فکر میکنم
نارستر از همیشه به توجیه بودنم
روی خواصِ کالی خود فکر میکنم
یادم بخیر... آینهام شرمگین نبود
با شرم بر توالی خود فکر میکنم
با این یقین که شعر نه، شاعر شنیدنیست
من با منِ خیالی خود فکر میکنم
لبریز پاسخی به خودم، پرسشی که نیست
در خود به بیسؤالی خود فکر میکنم
جام طلای شعر مرا قیمتی نکرد
بر کاسهی سفالی خود فکر میکنم...
# محمد علی بهمنی
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.