بازگشتی با آبان که کم کم رفتنی شددرست همان روزهایی که ب

بازگشتی با آبان که کم کم رفتنی شد. درست همان روزهایی که بین من و خاطرات به جا مانده از تو نبرد سختی بود. اما این آبان شاید همان مهری بود که به دلم افتاده بود. تو بازگشتی و باز، گشتی در تمام گوشه و کنار ذهنم دنبال جای خودت می گشتی که خالی مانده بود و منتظر. حالا بیا برای ماه های سالمان نام تازه ای انتخاب کنیم و تمام روزهای بارانی را که از یاد رفته اند به روزهای تعطیل اضافه کنیم. بیا امتحان کنیم. برای خداحافظی همیشه وقت هست...
#رادیوهفت
دیدگاه ها (۱)

تقصیر از نگاه من نیست. گمانم لباس فصل ها جابجا شده که من از ...

می دونم، یه کم دیره واسه بو کردن کودکانه گل های باغچه، واسه ...

دارم به بی‌مجالیِ خود فکر می‌کنمبا ذهنِ پیرسالیِ خود فکر می‌...

شبيهِ موزيكِ كافه هاىِپاييزىيك عاشقانه ىآرامى ..#رضا_ناظمى

رمان عضو هشتم :

چپتر ۹ _ آرکانیوم و جنونماه ها گذشت...و سکوت خانه کوچک لیندا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط