سرم را گذاشته ام روی تربت و زیر لب ذکر میگویم

سرم را گذاشته ام روی تربت و زیر لب ذکر میگویم:
سبحان الله
الحمدلله
ذکر روی لب است اما در دلم غوغایی است...
دارم به نبودنش فکر میکنم... و با خدا نجوا میکنم:
هوای یارجان مرا داشته باش...
او در این دنیای بی در و پیکر تنهاست...
سکوت سحر مرا از آنی که هستم عاشقتر میکند...
ذکرم را از سر میگیرم:
سبحان ربی الاعلی و بحمده...
پژواک تسبیحم، قلبم را رقیق میکند...
آنقدر که بیهوا میگویم:
الهی!
قسم به پژواک تسبیحم موقع سجود،
که من تو را بسیار دوست دارم...
#الهام_جعفری
#ممنوعه
دیدگاه ها (۷)

بشنوید و لذت ببرید🍂🌱وقتی بود همه چیز متفاوت بود...حتی ایمانم...

گفت با زنجير، در زندان شبی ديوانه‌ایعاقلان پيداست کز ديوانگا...

پناه می برم از بغض در گلو ماندهبه دشت #چادر گلدار مادرم گاهی...

پاییز رسیده اما حیاط پشت آزمایشگاه من هنوز توی تابستانش ماند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط