مبتلآ

#مُبتـلآ
یادش بخیر، چه روزایی بود!
یادته دکتر حسینیو؟! اون موقعا همیشه می‌رفت توی تراس بیمارستان یواشکی نخ به نخ سیگار دود می‌کرد می‌گفت از نون شبم واجب تره برام، می‌گفت در می‌کنه خستگیمو...
ترک کرد! پسر جوونش که مُرد ترک کرد،
یه شبه سیگارو گذاشت کنار...
یه روز بهش گفتم دکتر چه عجب! ترک کردی انگار!
خندید، تلخ مثل زهر مار، تلخ عینهو هلاهل!
گفت مونده تا بفهمی این چیزارو جوون...
خدا کنه هیچ‌وقتم نفهمی؛ ولی یه دردایی هست، یه خستگیایی هست که سیگار جواب نمیده دیگه براشون، گریه هم سبکشون نمی‌کنه، این‌جور وقتا دیگه بی‌معنی می‌شه مسکن و سیگار و اشک، فقط باید کنار اومد با اون زخم و بغض و درد و اونقدری باهاش مدارا کرد تا جونتو بگیره و راحتت کنه.
بیشتر از همیشه خسته م ولی...
یه خستگیایی هست
که فقط با مُردن در می‌شه از جون آدم!
[•🙂🖤•]
دیدگاه ها (۱)

#مُبتـلآتوی کتاب عقاید یک دلقک نوشته شده: هرگز نباید سعی در ...

#دلبــــــــــــرجــان💙🔐آقاجون همیشه می‌گفت:«عشق آدمو بزرگ م...

#مُبتـلآیه افسانه قدیمی هست که میگه :کسایی که توی چشماشون بر...

#مُبتـلآ#کپشنیسم 🍯بیشتر تلاش کن و بیشتر رشد کن و بیشتر موفق ...

هر موقع میدیدمش خنده روی لبش بود یه روز بهش گفتم خوشبحالت......

black flower(p,316)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط