تو نمیخواهی عزیزت بشوم...زور که نیست
تو نمیخواهی عزیزت بشوم...زور که نیست
یا نگاهم بکند چشم تو را...مجبور که نیست؟
شده یک روز بیایی به دلم سر بزنی؟
با توام...خانه ی تنهایی من دور که نیست
آنکه با دسته گلی حرف دلش را میزد
پُر درد است...ولی مثل تو مغرور که نیست
نازنین...عشق که نه...اخم شما قسمت ماست
عاشقی های تو با این دل رنجور که نیست
تو مرا دیدیُ از دور به بیراهه زدی
تو نگو نه...دل دیوانه ی من...کُور که نیست
خواستم دل بِکنم از تو...ولی حیف نشد
لعنتی غیر تو با هیچ کسی جور که نیست
مشکل اینجاست...نگفتی تو به من
میدانم تو نمیخواهی عزیزت بشوم...زور که نیست.
یا نگاهم بکند چشم تو را...مجبور که نیست؟
شده یک روز بیایی به دلم سر بزنی؟
با توام...خانه ی تنهایی من دور که نیست
آنکه با دسته گلی حرف دلش را میزد
پُر درد است...ولی مثل تو مغرور که نیست
نازنین...عشق که نه...اخم شما قسمت ماست
عاشقی های تو با این دل رنجور که نیست
تو مرا دیدیُ از دور به بیراهه زدی
تو نگو نه...دل دیوانه ی من...کُور که نیست
خواستم دل بِکنم از تو...ولی حیف نشد
لعنتی غیر تو با هیچ کسی جور که نیست
مشکل اینجاست...نگفتی تو به من
میدانم تو نمیخواهی عزیزت بشوم...زور که نیست.
۹۲۶
۱۸ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.