داغی دست کسی آمدو درگیرم کرد
داغی دست کسی آمدو درگیرم کرد
آمدو از همۀ اهل جهان...سیرم کرد
اولین بار خودش خواست...که با او باشم
آنقدَر گفت چنینم و چنان...تا شیرم کرد
مثل یک قلعه که بی برجُ نگهبان باشد
بر دلم سخت شبیخون زدو...تسخیرم کرد
تا خبردار شد از قصّۀ وابستگی ام
بر دلم مُهر جنونی زدو...زنجیرم کرد
به سرش زد که دلم را بفروشد...برود
قصدش این بود که یک مرتبه تعویضم کرد
سنگی از قلب خودش کَند و به پایم گره زد
سنگدل رفتُ و ندانست زمینگیرم کرد
رفت و یک ثانیه هم پیش خودش فکر نکرد
که چه با این دل "لامصّب" بی گناهم کرد...
آمدو از همۀ اهل جهان...سیرم کرد
اولین بار خودش خواست...که با او باشم
آنقدَر گفت چنینم و چنان...تا شیرم کرد
مثل یک قلعه که بی برجُ نگهبان باشد
بر دلم سخت شبیخون زدو...تسخیرم کرد
تا خبردار شد از قصّۀ وابستگی ام
بر دلم مُهر جنونی زدو...زنجیرم کرد
به سرش زد که دلم را بفروشد...برود
قصدش این بود که یک مرتبه تعویضم کرد
سنگی از قلب خودش کَند و به پایم گره زد
سنگدل رفتُ و ندانست زمینگیرم کرد
رفت و یک ثانیه هم پیش خودش فکر نکرد
که چه با این دل "لامصّب" بی گناهم کرد...
۱.۴k
۱۸ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.