گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت !
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم !
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد !
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟
پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد !

دوستی نه در ازدحام روز گم می شود نه در سکوت شب ، اگر گم شد هرچه هست دوستی نیست . . .

تقدیم به همه دوستانم❤
ظهرتون بخیر...‬
دیدگاه ها (۱۲)

از یک جایی به بعد آلیس می‌شوی در عجایب سرزمینی که جز خاطره پ...

یادمان باشدکه: "حق الناس " ...

امشب سازت را بیاور....نشانه بگیر به سمت همین مهتاب پریده رنگ...

خدایا...آغوشت را امشب به من می دهی؟برای گفتن، چیزی ندارم!فقط...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط