امشب سازت را بیاور

امشب سازت را بیاور....
نشانه بگیر به سمت همین مهتاب پریده رنگ....
سازت باید امشب عشق بنوازد ،،
مهتاب بیمارگونه است....
سرمای پاییز نقره را از صورتش پاک کرده و زر اندود شده امشب... امشب برای دلتنگی هایم کمی عشق بنواز...امشب ساز دنیا را شکسته ام دلم رقص نمیخواهد...
عاشقانه ای آرام میخواهد که دستهای تو بنوازد،،،،
سازت راکوک کن بنواز وفضای گرفته ی دلهای ما را کمی شاد کن...
باشد که مهتاب سر از بستر بیماری بردارد و برای فردا دوباره حریر نقره بپوشد....
دیدگاه ها (۹)

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت !پر...

از یک جایی به بعد آلیس می‌شوی در عجایب سرزمینی که جز خاطره پ...

خدایا...آغوشت را امشب به من می دهی؟برای گفتن، چیزی ندارم!فقط...

خاطراتت صف کشیده اندیکی پس از دیگریحتی بعضی هاشان آنقدر عجول...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط