من در كنار پنجره خاموش
من در كنار پنجره خاموش
در خود فرو افتاده چون آواري از اندوه
سنگ صبور قصه ھا و غصه ھا آواري از اندوه
جان در گريز از اينھمه بیھوده فرسودن
در آرزوي يك نفس زين خاك در خون دست و پا گم كرده دور و دورتر بودن
با خويش مي گفتم
ايكاش اين سیمرغ سنگین بال
تا جاودان مي راند در افلاك
#فریدون_مشیری
در خود فرو افتاده چون آواري از اندوه
سنگ صبور قصه ھا و غصه ھا آواري از اندوه
جان در گريز از اينھمه بیھوده فرسودن
در آرزوي يك نفس زين خاك در خون دست و پا گم كرده دور و دورتر بودن
با خويش مي گفتم
ايكاش اين سیمرغ سنگین بال
تا جاودان مي راند در افلاك
#فریدون_مشیری
۸۱.۸k
۲۱ آبان ۱۴۰۰