چنان تشنه ات بودم که

چنان تشنه ات بودم که
بوسه هایت در رگهایم می دوید
یک قلب شده بودم و تمامم می تپید
دست‌هایت داغ بر دستانم می گذاشت
که یادم باشد : یک روز می روی


#شریفه_باقری
دیدگاه ها (۱)

عطرِ خیالت را زده ام...موهایم را باز کرده ام...موهایی که میر...

من در كنار پنجره خاموش در خود فرو افتاده چون آواري از اندوه ...

جای سرخ بوسه های داغ داغ خنده های بی محابا توی باغ رقص نرم ر...

.🍂فردا...آمده است ...و ایستاده است...پیش روی من می‌پرسد ...چ...

من در پی تو بودمتمام سالهای عمرم راندیده ای مرا؟آن درختی بود...

علیرغم تمام دلخوشی هایم مسلم شد  مرا نامهربانی های تو دیوانه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط