ات: من دیگه میرم فک کردی همه مثل من میتونن تورو تحمل کنن؟
ات: من دیگه میرم فک کردی همه مثل من میتونن تورو تحمل کنن؟ مردیکه پیر خرفت(باداد)
گانگجه: چیگفتی؟ از موهای ات میگره میکشه بعد از فروشگاه بیرونش میکنه
ات: ایییییی اییییی ولم کن درد داره کمک مردیکه... حیف که ازم بزرگ تری حیف
گانگجه: میخواستی چیکار کنی ها هااااا
ات رفت به سمت خونه
ویوات تو راه خونه:
وااای الان من چیکار کنم قراره به بابام پول بدم حالا چه گوهی به سرم بریزم
ات رسید خونه
ات: وای کیلیدم کو خداااا اهاپیداش کردم
ات ویو
رفتم داخل خونه دیدم بابام نشسته فیلم میبینه سلام کردم
پ/ا: هییی مگه الان نباید سرکارت باشی اینجا چه غلطی میکنی؟ هاا؟(عصبی)
ات: اوم من من اامم چطور بگم من
پ/ا: بنال دیگه هی من من میکنی (داد)
ات: ااامممروز کارنداشتیم (با استرس و لکنت)
پ/ا: چرا اون وقت؟
ات: اااام ریسمون پدرش مرده
پ/ا: باشه برو بالا
ویو ات:
وای الان چی بگم اگه بگم که اخراج شدم کتکم میزنه خدا چیکار کنم اه بعد گفتم که پدر ریسمون مرده بهم گفت برو بالا داشتم از پله ها میرفتم که یهو گفت
پ/ا: وایسا ببینم من امشب پول لازممه ساعت12پول رو ازت میگرم فهمیدی(بچه ها پدر ات ات رو دوست داره اما باهاش بعد رفتار میکنه تو پارت های بعدی میفهمیم)
ات: ب ب باشه
ویو ات: وای الان ساعت9من چیکار کنم یه هویه فکری سرم زد گفتم برم لبتابمو بفرشم دیگه چاره ای ندارم بهتر از اینه که کتک بخورم ازخونه زدم بیرون رفتم لبتابمو فروختم
ات: هییی چه دختر بدبختیم همینطوری داشتم با خودم حرف میزدم که خوردم به یه نفر سرمو بالا کردم.....
گانگجه: چیگفتی؟ از موهای ات میگره میکشه بعد از فروشگاه بیرونش میکنه
ات: ایییییی اییییی ولم کن درد داره کمک مردیکه... حیف که ازم بزرگ تری حیف
گانگجه: میخواستی چیکار کنی ها هااااا
ات رفت به سمت خونه
ویوات تو راه خونه:
وااای الان من چیکار کنم قراره به بابام پول بدم حالا چه گوهی به سرم بریزم
ات رسید خونه
ات: وای کیلیدم کو خداااا اهاپیداش کردم
ات ویو
رفتم داخل خونه دیدم بابام نشسته فیلم میبینه سلام کردم
پ/ا: هییی مگه الان نباید سرکارت باشی اینجا چه غلطی میکنی؟ هاا؟(عصبی)
ات: اوم من من اامم چطور بگم من
پ/ا: بنال دیگه هی من من میکنی (داد)
ات: ااامممروز کارنداشتیم (با استرس و لکنت)
پ/ا: چرا اون وقت؟
ات: اااام ریسمون پدرش مرده
پ/ا: باشه برو بالا
ویو ات:
وای الان چی بگم اگه بگم که اخراج شدم کتکم میزنه خدا چیکار کنم اه بعد گفتم که پدر ریسمون مرده بهم گفت برو بالا داشتم از پله ها میرفتم که یهو گفت
پ/ا: وایسا ببینم من امشب پول لازممه ساعت12پول رو ازت میگرم فهمیدی(بچه ها پدر ات ات رو دوست داره اما باهاش بعد رفتار میکنه تو پارت های بعدی میفهمیم)
ات: ب ب باشه
ویو ات: وای الان ساعت9من چیکار کنم یه هویه فکری سرم زد گفتم برم لبتابمو بفرشم دیگه چاره ای ندارم بهتر از اینه که کتک بخورم ازخونه زدم بیرون رفتم لبتابمو فروختم
ات: هییی چه دختر بدبختیم همینطوری داشتم با خودم حرف میزدم که خوردم به یه نفر سرمو بالا کردم.....
۸.۹k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.