زندگی با خنده ادامه مسافرت با خنگولا
زندگی با خنده (ادامه مسافرت با خنگولا)
با درسا به سمت ماشین رفتیم (منو درسا و تهکوک با یه ماشین و نامجین و یونمین با ماشین خودشون اومدن راستی جیهوپ هم اومده)
کوک: کی رانندگی میکنه؟
سارا: من
کوک: پس سوار بشین
درسا خواست عقب بشینه که گفتم: درسا بیا جلو تهکوک میخان بغل هم بشینن
درسا هم اومد صندلی جلو نشست
و روشن کردیم پیش به سوی مسافرت
ویو چند مین بعد تو ماشین
کوک: شیر موز نیاوردین برامم؟🥺
ته: وایی یادم نبود بیارمشون
کوک با همتون قهرم و روشو کرد سمت پنجره (نویسنده : اخودااا اخودااا)
سارا: باشه کوکی قهر نکن الان میرم میگیرم از این فروشگاهه میگیرم برات
کوک: مرسی سارا کاش بعضیا یاد بگیرن(اشاره خیلی مستقیم به ته)
پارک کردم و از ماشین دراومدم
سارا: درسا بیا بریم بیبین چی دیگه لازم داریم بگیریم واسه سفر
درسا: اوکی
با چشم به ته اشاره کردم و بهش فهموندم تا ما نیستیم از دل کوکی دراره
و با درسا به سمت فروشگاه رفتیم
ویو در داخل فروشگاه
درسا: چند پاکت شیر موز بگیرم؟
سارا: 5 بسته بگیر
درسا: یا حضرت شیر موز واقعا کوک اینهمه شیر موزو میخوره؟
سارا: آره تازه کم گفتم تا تو سفر ته هم براش بگیره
درسا: خوب دیگه چی نیازمونه؟
سارا: آب پرتقال ، توت فرنگی، نارنگی ، کیک، شوکولات ، بابل تی، و....
همه رو گرفتیم و به سمت ماشین راه افتادیم
سارا: خوب بیا کوکی اینم شیر موزات
کوک: مرسییی راستی گوشیت 20 بار زنگ خورد
ته: نامجون بود بهش بزنگ
سارا: چرا جواب ندادینن
تهکوک با هم: حریم خصوصی برامون مهمه
بیخیالشون شدم و به نامجون زنگ زدم
سارا: الو نامجون
جین: چرا جوابب نمیدییی
سارا: فروشگاه بودم چرا گوشی نامجون دست توعه؟
جین: بابا نجاتمون بده نامجون داره رانندگی میکنه (نویسنده: شب دارکی شد😂)
تا اینو گفت جیغ زدم و گفتم : چیییی چرااا الان کجایین؟
تهکوک و درسا با ترس نگام میکردن
جین: واییی نامجون الان میریم تو دیوار سارا سارا نجاتمون بدههه اگه زنده برنگشتم به ته کوک و درسا بگو اون هندسام ترین فرد دنیا بود
سارا: چرتت نگووو یونمین کجان اونا زندن؟؟
جین: بابا اونا یه جوری خوابیدن تو دره هم بریم بیدار نمیشن یا خداا من به دیار باقی شتافتممم
و گوشی قطع شد همه با ترس پرسیدن: چی شدههههه ؟؟
سارا: نامجون پشت ماشینههه
ادامه دارد
با درسا به سمت ماشین رفتیم (منو درسا و تهکوک با یه ماشین و نامجین و یونمین با ماشین خودشون اومدن راستی جیهوپ هم اومده)
کوک: کی رانندگی میکنه؟
سارا: من
کوک: پس سوار بشین
درسا خواست عقب بشینه که گفتم: درسا بیا جلو تهکوک میخان بغل هم بشینن
درسا هم اومد صندلی جلو نشست
و روشن کردیم پیش به سوی مسافرت
ویو چند مین بعد تو ماشین
کوک: شیر موز نیاوردین برامم؟🥺
ته: وایی یادم نبود بیارمشون
کوک با همتون قهرم و روشو کرد سمت پنجره (نویسنده : اخودااا اخودااا)
سارا: باشه کوکی قهر نکن الان میرم میگیرم از این فروشگاهه میگیرم برات
کوک: مرسی سارا کاش بعضیا یاد بگیرن(اشاره خیلی مستقیم به ته)
پارک کردم و از ماشین دراومدم
سارا: درسا بیا بریم بیبین چی دیگه لازم داریم بگیریم واسه سفر
درسا: اوکی
با چشم به ته اشاره کردم و بهش فهموندم تا ما نیستیم از دل کوکی دراره
و با درسا به سمت فروشگاه رفتیم
ویو در داخل فروشگاه
درسا: چند پاکت شیر موز بگیرم؟
سارا: 5 بسته بگیر
درسا: یا حضرت شیر موز واقعا کوک اینهمه شیر موزو میخوره؟
سارا: آره تازه کم گفتم تا تو سفر ته هم براش بگیره
درسا: خوب دیگه چی نیازمونه؟
سارا: آب پرتقال ، توت فرنگی، نارنگی ، کیک، شوکولات ، بابل تی، و....
همه رو گرفتیم و به سمت ماشین راه افتادیم
سارا: خوب بیا کوکی اینم شیر موزات
کوک: مرسییی راستی گوشیت 20 بار زنگ خورد
ته: نامجون بود بهش بزنگ
سارا: چرا جواب ندادینن
تهکوک با هم: حریم خصوصی برامون مهمه
بیخیالشون شدم و به نامجون زنگ زدم
سارا: الو نامجون
جین: چرا جوابب نمیدییی
سارا: فروشگاه بودم چرا گوشی نامجون دست توعه؟
جین: بابا نجاتمون بده نامجون داره رانندگی میکنه (نویسنده: شب دارکی شد😂)
تا اینو گفت جیغ زدم و گفتم : چیییی چرااا الان کجایین؟
تهکوک و درسا با ترس نگام میکردن
جین: واییی نامجون الان میریم تو دیوار سارا سارا نجاتمون بدههه اگه زنده برنگشتم به ته کوک و درسا بگو اون هندسام ترین فرد دنیا بود
سارا: چرتت نگووو یونمین کجان اونا زندن؟؟
جین: بابا اونا یه جوری خوابیدن تو دره هم بریم بیدار نمیشن یا خداا من به دیار باقی شتافتممم
و گوشی قطع شد همه با ترس پرسیدن: چی شدههههه ؟؟
سارا: نامجون پشت ماشینههه
ادامه دارد
- ۴.۲k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط