پرنسس من🤍🥂
#پرنسس_من🤍🥂
#part_58
- آیش ببند! ( با داد )
+ هه!... اوکی... یکم دیگه ادامه میدیم!
[ یک ربع بعد ]
+ بیخیال گفتم که نمیتونی!
- لعنتی!
عصبی شدم باند بوکس و دستکش رو باز کردم...
+ هه پرنسس توقع نداشته باش بتونی منی که بیشتر از 6 ساله دارم بوکس کار میکنم رو شکست بدی!
- حداقل یکم آسون میگرفتی!
+ خودت گفتی آسون نگیر به من چه!
- خب میزاشتی حداقل یکی بزنم!
+ نه دیگه.... درضمن بهت آسون گرفتم و کم زدم بهت اگه سخت میگرفتم که الان زنده نبودی!
انقد خسته بودم همونجا وسط زمین دراز کشیدم که جونگکوک هم کنارم دراز کشید... دوتامون به نفس نفس افتاده بودیم..
آروم دستشو گذاشت رو بازوم و شروع کرد به ماساژ دادن دستام... چون بدنم درد میکرد حرفی نزدم و گذاشتم کارشو بکنه تا اینکه دستش نزدیک سیـ،،،ـنم شد... دستشو پس زدم..
- چیکار میکنی؟!
#part_58
- آیش ببند! ( با داد )
+ هه!... اوکی... یکم دیگه ادامه میدیم!
[ یک ربع بعد ]
+ بیخیال گفتم که نمیتونی!
- لعنتی!
عصبی شدم باند بوکس و دستکش رو باز کردم...
+ هه پرنسس توقع نداشته باش بتونی منی که بیشتر از 6 ساله دارم بوکس کار میکنم رو شکست بدی!
- حداقل یکم آسون میگرفتی!
+ خودت گفتی آسون نگیر به من چه!
- خب میزاشتی حداقل یکی بزنم!
+ نه دیگه.... درضمن بهت آسون گرفتم و کم زدم بهت اگه سخت میگرفتم که الان زنده نبودی!
انقد خسته بودم همونجا وسط زمین دراز کشیدم که جونگکوک هم کنارم دراز کشید... دوتامون به نفس نفس افتاده بودیم..
آروم دستشو گذاشت رو بازوم و شروع کرد به ماساژ دادن دستام... چون بدنم درد میکرد حرفی نزدم و گذاشتم کارشو بکنه تا اینکه دستش نزدیک سیـ،،،ـنم شد... دستشو پس زدم..
- چیکار میکنی؟!
۲.۹k
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.