شب که می رسد از کناره ها

شب که می رسد از کناره ها

گریه می کنم با ستاره ها

وای اگر شبی ز آستین جان

بَر نیاورم دست چاره ها

هم چو خامُشان ، بسته ام زبان

حرف من بخوان ، از اشاره ها

قصه ی مرا ، بشنوی تو هم

بشنوند اگر ، سنگ خاره ها

ما ز اصل و اسب ، اوفتاده ایم

ما پیاده ایم ، ای سواره ها !

ای لهیب غم ! آتشم مزن

خرمنم مسوز ، از شراره ها

دور بسته را ، فصل خسته را

دوره می کنم ، با دوباره ها

#حسین_منزوی
دیدگاه ها (۱)

r

r

تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویشدیدم که در آن آینه هم جز تو...

r

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط