خواستم در دفترم عکسی کشم از صورتت

خواستم در دفترم عکسی کشم از صورتت

دیدم از بس ناز داری دل ز دفتر می بری

خواستم شعری بگویم عین چشم ناز تو

دیدم از مردم ، نگفته دین و باور می بری

خواستم جامی بنوشم،مست چشمانت شوم

لیک ترسیدم به مستی،دل تو بهتر می بری

خواستم تا ، گرم آغوش تو ، گرمایم دهد

دیدم ازبس داغتم، از کوره ام در می بری

خواستم جان را ، فدای مهربانی ات کنم

دیدم این نا قابل ست ؛ بی جامِ دیگر می بری

خواستم پا،پس کشم از بسکه میخواهم تو را

دیدمت در عشق پایی ؛ تا به آخر می بری

❤ ❤ ❤ #D-#F ❤ ❤ ❤
دیدگاه ها (۳)

اینکه شمعدانی را "جانم" صدا می زنم،دست خودم نیستهمیشه فکر می...

من به تو نرسیدم در آنسوی دنیا زاده شده بودیدور بودیمثل تمام ...

گاهی زتودوردوربایدباشمدردامن کوه نور باید باشمافسانه ی دریای...

من که با صاعقه‌ای می‌شکنم داس چرا؟بر دل از جور شما این همه آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط