سلآم ادمین ثنآم وآنشآت آوردم^^نظر بدین**
سلآم ادمین ثنآم وآنشآت آوردم^^نظر بدین**
#وانشات#بکهیون#پارت_یک
روزی روزگاری در شهری ب اسم سئول مردی فقیر به اسم بکهیون زندگی میکرد.او از بچگی عاشق مردم ازاری بود بخاطر همین هر جا مشغول بهکارمیشد اخراج میشد در یکی از روزها ک بکی مشغول اذیت کردن مرد میوه فروش بود دختر حاکم از مغازه پارچه فروشی خریدمیکرد. دختر حاکم بکهیون را دید و از او خوشش امد. خریدن پارچه را رها کرد و به دنبال بک رفت. بک که حس میکرد کسی دنباش می اید،شروع کرد به دویدن.دختر حاکمم دامنش را بدست گرفت میدوید و بک را صدا میکرد
-بایست بایست ای مرد بایست
&&&&&&&
کمه هم کمه پرو نشین دیگه نظر بدین اگ خوب بود بقیش میزارم
#exo_story
#وانشات#بکهیون#پارت_یک
روزی روزگاری در شهری ب اسم سئول مردی فقیر به اسم بکهیون زندگی میکرد.او از بچگی عاشق مردم ازاری بود بخاطر همین هر جا مشغول بهکارمیشد اخراج میشد در یکی از روزها ک بکی مشغول اذیت کردن مرد میوه فروش بود دختر حاکم از مغازه پارچه فروشی خریدمیکرد. دختر حاکم بکهیون را دید و از او خوشش امد. خریدن پارچه را رها کرد و به دنبال بک رفت. بک که حس میکرد کسی دنباش می اید،شروع کرد به دویدن.دختر حاکمم دامنش را بدست گرفت میدوید و بک را صدا میکرد
-بایست بایست ای مرد بایست
&&&&&&&
کمه هم کمه پرو نشین دیگه نظر بدین اگ خوب بود بقیش میزارم
#exo_story
۱۱.۴k
۲۲ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.